محسن يلفاني
در
بارهي كارنامهي تآتري سعيد سلطانپور كمتر به تفصيل و دقت سخن گفتهاند، و آنچه بيشتر در خاطرهها مانده، اجراي «عباس آقا، كارگر ايران ناسيونال» است. كه آن را هم بخشي از تظاهرات خياباني و فعاليتهاي نمايشي سازمان چريكهاي فدايي خلق ميشمرند، و بنا بر اين تكليفش را معلوم ميدانند، و طبعا هيچكسي اين پرسش را مطرح نكرده است كه در اجراي «عباس آقا...» آيا اين سياست و فعاليت سياسي بود كه از تآتر استفاده ميكرد، يا اين تآتر بود كه سياست و فعاليت سياسي را به خدمت خود گرفته بود. من اين پرسش را با توجه به شناختي كه از اهميت و اولويت تآتر نزد سلطانپور دارم، به ميان ميآورم. اما چون خودم اين نمايش را نديدم از پرداختن به آن معذورم.در اين نوشته من فقط به سه نمايشي ميپردازم كه سلطانپور در فاصلهي سالهاي 1348 تا 1351 اجرا كرد و ميكوشم تا از طريق آنچه در خاطرم مانده ويژگيهاي كارگرداني او را نشان دهم. اين سه نمايش عبارت بودند از دشمن مردم، اثر «هنريك ايبسن»، 1348 (كه براي پرهيز از مخالفت سانسور، با نام «دكتر استوكمن» عرضه شد)، آموزگاران، نوشتهي خود من، 1349، و چهرههاي سيمون ماشار، اثر برتولت برشت 1351.
سخنگفتن از سبك يا روشِ (مِتُد) سلطانپور در كارگرداني مبالغهآميز خواهد بود. چرا كه او فرصت نيافت تا با ارايهكردن اجراهاي متعدد و در نتيجه گرد هم آوردن و انباشت ويژگيها و برجستگيهاي آنها، سبك يا روش متمايز و مشخص خود را تعريف كند و بنماياند. از سوي ديگر، در همين اجراهاي معدود، او با مشكلات و كمبودهاي چنان آشكار و دستوپاگيري روبرو بود كه آزادي عمل او را در بهكارگرفتن انديشهها و طرحهايش به شدت محدود ميكرد، و بدانها تنها بهگونهيي نسبي امكان بروز ميداد. جز اينها با اين كه خود در بارهي تآتر بهطوركلي و رويدادهاي تآتري بهطورمشخص همواره داراي نظرات و عقايد شخصي و ابتكاري بود، به ايجاد يا پايهگذاري سبك يا روشي مخصوص به خود نميانديشيد. اين همه مانع از آن نيست كه بگوييم اجراهاي سلطانپور مُهر خاص او را برخود داشتند و كاملا از اجراهاي كارگردانهاي ديگر متمايز بودند.