داریو فو و ایرج زهری!

درگذشت «داریو فو»، نویسنده ی بزرگ ایتالیای توجه همه ی اهل تاتر و ادبیات را در چند روز اخیر به خود جلب کرد. من که سالهای شیفته ی این مرد بودم و نمایشنامه ی «مرگ تصادفی یک آنارشیست» او را با لذت خواندم، یکباره ترجمه ها و نوشته های جورواجور و نمایش های او را به یاد آوردم. مردی که با اندیشه های چپ در کنار مردم تا آخر ماند و برای مردم نوشت و به آنها وفادار ماند.
در سالهایی که کتاب نمایش را برای تاتری ها عرضه میکردم، همکاری وسیعی با بیشتر هنرمندان تاتر و نقادان و نویسندگان این عرصه داشتم. یکی از این همکاران که تقریبن از نیمه ی کار به گروه تحریه ی ما پیوست و همواره در هر شماره مطلبی کوتاه برایمان تهیه میکرد، ایرج زهری بود. او که در قلم طنز نوعی همراهی با نگاه داریو فو داشت، خوانندگان ما را با برخی تلاشهای نظری داریو فو آشنا کرد. من در اینجا یکی از نوشته های ترجمه شده از فو توسط زهری را تقدیم میکنم. اینگونه یادی از هر دو تلاش ورزان تاتری کرده ام.

(ا. ن.)

Dario-Fo-1.jpg

 

 «دستمزد هنرپيشه»

داريو فو 

ترجمهي آزاد از:

 ايرج زهري

برگرفته از شماره ۱۳ کتاب نمایش در سال ۱۳۸۱

امروز وقتي از دستمزد هنرپيشه حرف مي‌زنيم، منظورمان تنها هنرپيشگان حرفه‌يي است. درگذشته شمار هنرپيشگان حرفه‌يي بسياركم بود. بيشتر آماتورهايي بودند،كه مزدي دريافت نمي‌كردند، يا كساني بودند كه هر از گاه به هنرپيشگي رو مي‌آوردند. نمايشنامه‌ي «ماندراگولا» Mandragola اثر ماكياولي Machiavelli (1520) و «كاندلايو»Candelaio اثر جوردانو برونو Giordano Bruno ، (1582) دو اثر مهم عصر را، نه هنرپيشگان حرفه‌يي كه غيرحرفه‌يي‌ها اجرا كردند. آورده اند كه خود ماكياولي در نمايشنامه‌ي خود نقش «لاكليسيا» La Clizia را بازي مي‌كرده است. بيشترِ بازيگران در گروه شكسپير آماتور بودند و براي يك‌بار بازي، انعام مي‌گرفتند. و اگر در مهماني بزرگان بازي مي‌کردند، هديه‌يي (نظير خلعت در عصر قاجار- م. ) به آنها داده مي‌شد. تفاوت ديگر با عصر ما اينست كه بيشترين اجراي يك كمدي موفق به 30 بار نمي‌رسيد، آنهم نه پشت سر هم، بلكه در طول 2 تا 3 سال. اگر نمايشي يك هفته، پشت سر هم اجرا مي‌شد، اتفاقِ مهمي محسوب مي‌شد. اجراي «هاملت» از 20 بار تجاوز نكرد، «شاه لير» از اين كمتر و «جوابِ ‌هاي هوي است»Measure for Measure (1604) تنها 5 اجرا داشت.

حتي زندگي هنرپيشگان موفق هم از راه تآتر نمي‌گذشت و مي‌بايست براي روز مبادا شغلي زيرِ سر داشتند. فلامينيو اسكالا Flaminio Skala در ونيز مغازه‌ي عطرفروشي داشت، بعضي‌ها پارچه‌هاي حرير و اطلس مي‌فروختند، در عروسي‌ها آواز مي‌خواندند، به سفارش بزرگان براي مجالس جشن و ساز و آواز آنها برنامه‌ريزي مي‌كردند از جمله روزانته Ruzzante نمايشنامه‌نويس و بازيگر و كارگردان، از پايه‌گذاران كمديا دل‌آرته، در خانه‌هاي اشراف ونيز بازي مي‌كرد.


Unknown-3.jpeg

دستمزد هنرپيشگان بيشتر به صورتِ جنسي بود: پارچه، جواهر و گاه سكه‌ي طلا يا نقره، به هرحال نه خيلي بيشتر. كار آن دسته از هنرپيشگان سكه بود كه در خدمت امير و بزرگي بودند. آنها حقوق ماهانه مي‌گرفتند. از آن ميان مولير است، كه مي‌دانيم با چه گرفتاري‌ها روبرو بود.

بازيگران سيار، دلقك‌ها، ميم‌ها هميشه و همه‌جا اجازه‌ي چادرزدن، بساط پهن‌كردن و اجراي نمايش را نداشتند. از يك‌سو شهرداري‌ها و از سوي ديگر كليسا‌ها مانع كار آنها مي‌شدند. در كتابخانه‌ي ملي استراسبورگ اسنادي از سال‌هاي 1450 تا 1490 ميلادي موجود است كه موضوع، حداكثر مدت اجرا و وروديه‌يِ گروه‌هاي نمايش سيار را نشان مي‌دهد. بر پايه‌ي اين اسناد، كليسا در روزهاي ويژه‌يي از سال، از اصناف مي‌خواسته است كه با كمك گروه‌هاي نمايشي، صحنه‌هايي از زندگي قديس و حاميِ شهر را به نمايش بگذارند. نحوه‌ي كار چنين بوده است، كه هر صنف مي‌بايست يك صحنه از زندگيِ قديس را به نمايش درآورد. برنامه اين‌گونه بود كه اول دسته‌ي عزاداری راه‌مي‌افتاد. به مجردي كه به محل از پيش تعيين شده مي‌رسيد، نمايش گروهي كه وابسته به يكي از صنف‌ها بود، بازي خود را شروع مي‌كرد. با پايان نمايش، دسته دوباره راه مي‌افتاد و به محل معينِ ديگر مي‌رفت. آنجا گروه نمايشِ وابسته به صنف دوم كار خود را اجرامي كرد، قس علي ذالك.

به گروه‌ها در اين چند روز جا و غذا و هديه داده مي‌شد. وظيفه‌ي هنرپيشه مي‌شود گفت: كارگردانيِ برنامه‌ي مذهبي بود. اگر هنرپيشه-كارگردان در كار خود با موفقيت روبرو مي‌شد، اصناف و خانواده‌هاي ثروتمند، هركدام به چشم‌همچشميِ هم، آنها را بيش از يك‌هفته مهمان مي‌كردند و با هديه از آنها قدرداني مي‌كردند.

در قرون وسطي، در هر شهر، همچنانكه امروز هم در والنسيا Valencia (اسپانيا) و سي‌يه‌نا Siena (ايتاليا) معمول است، كميته‌ي برگزاري كارناوال انتخاب مي‌شد. هريك از اهالي شهر به ميل خود مبلغي، زير عنوان ماليات براي اجراي كارناوال، به كميته مي‌پرداخت. كميته با راي مخفي هنرپيشه‌يي را انتخاب مي‌كرد كه مي‌بايست با توجه به ويژگي‌هاي شهر، كاريكاتور كاردينال، شهردار يا شاهزاده را، بازي مي‌كرد. براي نمونه در لمباردي، Lombardie، ايتاليا در جشنِ «مسخره ها» هنرپيشه‌يي براي اجراي كاريكاتورِ كاردينال انتخاب مي‌شد. او با صورتك كاريكاتوريِ كاردينال به كاتدرال می‌رفت. كاردينال شخصا رداي خود را به او مي‌پوشانيد. هنرپيشه پشت منبر مي‌رفت و در ضمنِ خطبه‌يي در باره‌ي اخلاق، خطبه‌ها و اعمال كاردينال را به سخره مي‌كشيد.

اگر هنرپيشه در كارش ميان تماشاگران موفق بود، كاردينالِ مربوطه مي‌بايست بعد از اين مواظب خطبه خواندنش مي‌بود. چرا كه اگر شنوندگانش راضي نبودند، برايش شيشكي مي‌بستند. آورده اند كه كاردينال گوييدو بره‌شيا Guido Brescia پس از آنكه هنرپيشه‌ي مشهوري او را بدينگونه مسخره كرده بود، ديگر تمايلي به خواندن خطبه از خود نشان نداد. او سال بعد خواست اين سنت را به هم بزند كه مردم كاتدرال‌اش را به آتش ‌كشيدند. كاردينال از شهر فرارکرد و عاقبت با اين شرط كه دستورش را ملغي كند، مردم او را به شهر برمي‌گردانند.

به سخره كشيدن كاردينال‌ها و شاهزاده‌ها براي هنرپيشگان سخت گران تمام مي‌شد. آنها مي‌بايست شبانه، پس از شروع كارناوال و با حمايت مردم و با صورتك وارد شهر مي‌شدند و پس از پايان نمايش با اسكورتِ روستاييان، مخفيانه از شهر فراركنند. اگر غفلت مي‌كردند و گيرمي‌افتادند، تكه‌ي بزرگ‌شان گوش‌شان بود! به همين جهت هنرپيشه‌ها براي اين نوع قراردادها پول خوبي مي‌گرفتند.

درست برعكس بود حال و روز هنرپيشه‌هاي يونان باستان.آنجا هنرپيشه‌هاي حرفه‌يي "هنرمزد" بالايي مي‌گرفتند. برعكس، هنرمزد نويسندگان بسيار ناچيز بود، چندانكه كفاف زندگي‌شان را نمي‌داد. شايد به اين دليل بود كه برخي از آنها در نمايش خود نقش اول را بازي مي‌كردند.

11 سپتامبر 2002

| (نظر دهيد)

در مورد اين مطلب نظر دهيد

آرشيو