پيام روز جهاني تآتر ‏2002‏

توسط گيريش كارناد[1]

برگردان: اصغر نصرتی 

 

ناتياساسترا[2] يكي از كهن‌ترين رساله‌هاي‌ شناخته شده‌ي جهان در باره‌ي تآتر است. نگارش آن به حدود 300 سال پيش از ميلاد مسيح برمي‌گردد و نخستين بخش آن به پيدايش تآتر مي‌پردازد.

زماني جهان غرق در تباهي بود و بشر اسير تمايلات نابخردانه‌ي خويش. ابزارها و راه‌هاي تازه‌يي - كه به چشم‌ها و گوش‌ها پسنديده و در عين‌حال سازنده باشد - مي‌بايستي يافت مي‌شد تا بشريت از اين تباهي بيرون بيايد. بنابر اين براهما[3]ي خالق با تركيب عناصري از چهار وِدا[4]ي موجود، متون مقدس، وداي پنجمي را آفريد. وداي نمايشگري! اما چون اجراي اين ودا در توان خدايان نبود، براهما آن را به انسان، بهاراتا[5]، سپرد.  بهاراتا به كمك سد فرزند خويش و رقصندگاني آسماني كه براهما برايش فرستاده بود، اين نخستين نمايش را  اجراكرد. خدايان با وجد تمام او را در اجراي هرچه ‌بهتر اين هنر نوپا ياري‌كردند.

نمايشنامه‌يي كه بهاراتا بر صحنه برد، از تضاد ازلي اهريمنان و خدايان سخن مي‌گفت و از جشن پيروزي خدايان در آخرين نبردشان. نمايش خوشايند خدايان و انسان‌ها واقع شد، اما اهريمنانِ تماشاگر را عميقا جريحه‌دار كرد. اهريمنان از نيروي خارق‌العاده‌ي خويش بهره‌گرفته و اجراي نمايش را با فلج‌كردن زبان، حركت و حافظه‌ي نقش‌آفرينان، مختل كردند. خدايان نيز بر اهريمنان حمله برده و بسياري از آنان را كشتند.

نتيجه هرج‌ومرج بود. پس براهماي خالق رو به اهريمنان كرد و با آنان سخن گفت. به آنها توضيح داد كه درام وضعيت سه جهان را به تصوير درآورده است. اهداف اخلاقي، معنوي و مادي زندگي در آن نهفته‌اند و نيز ادراك و خشنودي‌ها و ناخشنودي‌هاي او را بيان مي‌كند. هيچ دانشي، هيچ هنري و هيچ احساسي نيست كه در آن يافت نشود. سپس از بهاراتا ‌خواهش كرد كه بازهم آن را اجرا كند. از اينكه اجراي دوم موفقيت بيشتري كسب كرده است، گزارشي در دست نيست.

تفسير‌هاي تآترشناسانه‌ از اين بخش رساله، تقبيح اهريمنان در اسطوره، امري طبيعي‌ دانسته شده‌است. رفتار اهريمنان از سوي همه چنين تفسير مي‌شود كه گويا اهريمنان طبيعت واقعي تآتر را نفميده‌اند. در واقع از اين ديدگاه مذاكره‌ي براهما درباره‌ي تآتر با اهريمنان محتواي واقعي اسطوره مي‌گردد.

به نظر من چنين تفسيري بر پايه‌ي دركي نادرست استوار است. اين واقعيت كه اهريمنان -‌برخلاف خدايان- خشونت فيزيكي به‌كار نگرفته‌اند‌ و تنها به " كلام، حركت‌ها و حافظه"ي بازيگران حمله كرده‌اند، خود نشاني‌ست از درك قابل‌توجه و ديدگاه ظريف آنها در باره‌ي بازيگري.

به راستي هم اين متن كهنِ ارزشمند بدين خاطر نوشته شده كه ضمن توصيف نخستين اجراي نمايشي در تاريخ زندگي بشر، هنر و تكنيك بازيگري را به ما بياموزاند. در كنار ديگر خدايان، حوريان آسماني و نمايشگران حرفه‌يي، شخص خالق نيز در اين پروژه‌ شركت داشت. پس نتيجه‌ي آن نيز مي‌بايستي موفقيت‌آميز بوده باشد. اما روايتي كه به ما رسيده گزارشگر يك فاجعه است.

در اينجا نكته‌يي به طور ضمني در نمايشنامه بيان مي‌شود كه محققين تاکنون آگاهانه آن را ناديده گرفته‌اند. شايد اين نکته شرمنده‌شان مي‌كند. اما يقينا مشتي‌ست بر دهان ادعاي زيباشناسيِ سنتيِ هند كه بالاترين هدف تآتر را ايجاد لحظه‌اي لذت‌بخش و فارغ از دغدغه‌هاي روزمره مي‌داند.

من فكر مي‌كنم اين اسطوره ما را متوجه ويژگي مهمي از تآتر مي‌كند كه براهما نمي‌توانست در سخنان آشتي‌جويانه‌اش به آن اعتراف كند: هر اجراي تآتري، هرقدر كه در آن وسواس به خرج داده شود، باز خطر عدم موفقيت، اختلال و با آن خشونت را به همراه خواهد داشت. در هر "اجرا" دست‌كم دو انسان سهيم‌اند: يكي آنكه بازي‌ مي‌كند ـ‌يعني وانمود مي‌كند كه كس ديگر‌ي‌ست ـ و ديگري كه تماشا مي‌كند. درست همين خود موقعيتي‌ست غيرقابل پيش‌بيني.

هرگز جهان به اندازه‌ي اين دوره «درام» به خود نديده است. در راديو، در فيلم‌ها، در تلويزيون و در ويديوها، در همه‌جا درام ما را در خود غرق كرده است. اينها مي‌توانند بر ما به عنوان تماشاگر تاثير بگذارند و يا منقلب كنند، ولي عكس‌العمل‌هاي ما به هيچ‌وجه نمي‌توانند بر خودِ اين پديده‌ي هنري تاثير گذارند. اما برخلاف اينها آنطور كه اسطوره‌ي نخستين اجرا روشن مي‌سازد، در تآتر نويسنده، نقش‌آفرينان و تماشاگران جمعي را مي‌سازند كه همواره متاثر از يكديگرند و چه بسا اين شرايط مي‌تواند نتيجه‌اي انفجارآميز بيابد.

به همين خاطر اگر تآتر سعي کند خود را تنها بر پايه‌ي اطمينان و پيش‌بيني ارائه دهد، حكم مرگ خويش را امضا کرده است. و نيز از همين روست كه تآتر همواره زنده و برانگيزاننده خواهد ماند، گرچه آينده‌آن تيره و تار به نظر آيد!

 --------------------

1 Girich Karnad

2 Natyasastra

3 Brahma

4 Veda

5 Bharata

  Matheran



 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

 

در باره گيريش كارناد

Unbenannt21.png

ارسال‌كننده‌‌ي پيام روز جهاني تآتر سال 2002

 

 

 

گيريش كارناد در سال 1938 در ماتِران[1] هند به دنيا آمد. تحصيلات عاليه‌ي خود را در دانشگاه‌هاي كارناتاك[2]، دهارواد[3] و بعدها با بورسيه‌ي تحصيلي رُدِس[4] در دانشگاه آكسفورد  به پايان رساند. وي پس از هفت سال به كار خود در انتشارات آكسفورد در هند پايان داد و نويسندگي و فيلم‌سازي را پيشه‌ي خود ساخت. او سال 1974 و 75 مدير موسسه‌ي فيلم و تلويزيون در پيون و از سال 1988 تا 1993 رييس آكادمي هنرهاي نمايشي « سانكيت ناتاك[5]» بود.

كارناد در حال حاضر سرپرستي مركز نهرو، بخش فرهنگي كمسيون عالي هند در لندن، را به عهده دارد.

او نخست نمايشنامه‌هايش را به زبان كانّادايي[6] كه در موطن او كارناتاكا به آن صحبت مي‌كنند، مي‌نويسد و سپس خود آنها را به انگليسي برمي‌گرداند. او با دومين نمايشنامه‌ي خويش، توقلاك[7]، در سال 1966 نام خود را به عنوان نويسنده در سراسر هند تثبيت كرد. سال 1993 در آمريكا تآتر گوتري[8] در شهر مينه‌راپُليس به مناسبت سي‌امين سال نگارش نمايشنامه‌ي ناگاماندالا[9]، آن را به روي صحنه برد و با اجراي نمايشنامه‌ي ديگري از كارناد، آتش و باران[10]، همكاري با وي را تداوم ‌بخشيد. در ژوئن 2002  نيز تآتر  ليكستر هِي‌ماركِت[11]  نمايشنامهي باليِ ساكريفايس[12] را از او به روي صحنه خواهد برد.

در سالهاي 88 - 1987 كارناد در چهارچوب بورسيه‌ي فولبرايت[13] به عنوان سناريونويسِ مقيم و استاد ميهمان تدريس كرد. وي تا كنون جوايز ملي از جمله بالاترين تقديرنامه‌ي ادبي كشورش- نشانِ بهاراتيا جنان‌پيت[14] - را دريافت كرده است.

كانارد فيلمهاي فراواني را كارگرداني كرده كه از جوايز ملي و جهاني برخوردار شده‌اند. او همچنين در فيلم‌هاي كارگردانان بنام و همكار خود چون ساتياجيت‌ري[15]، مرينال سِن[16] و شيام بِنِگال[17] ايفاي نقش كرده است.




[2]   Karnatak

[3]   Dharwad

[4]   Rhodes

[5] Sangeet Natak

[6] Kannada

[7] Tughlaq

[8] Guthrie

[9] Nagamandala  

[10] The Fire and the Rain  

[11] Leicester Haymarket

[12] Bali The Sacrifice

[13] Flobright

[14] Bharatiya Jnanpith

[15] Satyajit Ray

[16] Mirnal Sen

[17] Shyam Benegal

 




| (نظر دهيد)

در مورد اين مطلب نظر دهيد

آرشيو