سومین فستیوال تاتر ایرانیان در هایدلبرگ از 21 تا 25 ژانویه 2009 برگزار می شود!
اینبار نُه نمایش و دو برنامه موسیقی در افتتاحیه و اختتامیه فستیوال مذکور را همراهی میکنند.
سومین فستیوال تاتر ایرانیان در هایدلبرگ از 21 تا 25 ژانویه 2009 برگزار می شود!
اینبار نُه نمایش و دو برنامه موسیقی در افتتاحیه و اختتامیه فستیوال مذکور را همراهی میکنند.
رسانه های خبر مرگ کمدین معروف اصفهان را دادند و همچنین توجه و
احترام مردم اصفهان را به این هنرمند با گزارش های مفصل
و کوتاه منعکس کردند. علاوه بر این برخی از هنرمندان معروف سینما
و تاتر، از جمله جمشید مشایخی و عزت الله انتظامی در پیام هایی به مناسبت
مرگ این هنرمند از مقام و مرتبه هنری وی به نیکی یاد کردند.
من هم ضمن تسلیت به خانواده و بازماندگان ارحام صدر و جامعه هنرمندان ایران، یاد او را با بخشی از مقاله قدرت الله شروین، یکی دیگر از بازیگران تاتر اصفهان گرامی می دارم. نوشتن این مطلب را من سالها پیش که هنوز کتاب نمایش را منتشر میکردم،.از آقای شروین خواهش کردم و ایشان نیز محبت کرده آن را در دو قسمت برای کتاب نمایش تهیه کردند.
چندی پیش که در لندن مهمان بهمن فرسی بودم، فرصتی دست داد تا دیداری هم با آقای رضا سرکوب داشته باشم. ته لحجه ی اصفهانی سرکوب انگیزه ای شد که من در باره ی تاتر اصفهان از او جویا شوم و او نیز مختصر در این باره سخن گفت و اشاره کرد که تا سال 1331 در تاتر اصفهان فعال بوده و با هنرمندانی چون زنده یاد ارحام صدر همکاری داشته و همچنین اشاره وار از فعالیتهای دو تاتر معروف اصفهان، تاتر سپاهان و اصفهان، سخن گفت. امیدوارم به زودی فرصتی دست دهد که تا گفتگویی با آقای سرکوب داشته باشم وآن را در تارنمای چهره منعکس کنم.
اما در این فرصت کوتاه، همانطور که در بالا نیز اشاره کردم به همان مطلب آقای شروین بسنده میکنم و علاقمندان را برای مطالعه بیشتر در باره تاتر اصفهان به کتاب نمایش شماره نهم و دهم ارجاع میدهم.
اصغر نصرتی (چهره)
نگاهی به تاتر اصفهان
(برگرفته از کتاب نمایش، شماره دهم، تیر ماه 1380)
"... هنرمندان تآتر سپاهان: آقاي رضا ارحام صدر از بدو تأسيس تآتر سپاهان شروع بهمكاري با اين تآتر نمود و تا اواخر دههي چهل خورشيدي كه اين تآتر به سينما تبديل شد، به همكاري خويش با اين تآتر ادامه داد. ارحام صدر به عقيدهي بسياري كه او را از نزديك ميشناسند اگر نگوئيم با قدرتترين بازيگر كمدي روي صحنه است، ميتوان او را يكي از بازيگران پرقدرت كمدي كه تا كنون تآتر ايران بخود ديده است دانست. او خلاق است. روي صحنه هر شب چيز تازهاي براي گفتن دارد. نبض تماشاگر در دست اوست و ميداند تماشاگر چه ميخواهد. اين است راز موفقيت او روي صحنه. يكي از خصوصيات او اين است كه موضوع ديالوگهاي خود را حفظ ميكند، نه ديالوگ را. و اين براي يك بازيگر كمدي بسيار ضروري است كه خود را در چهارديواري كلمات زنداني نكند. ارحام صدر براي حرف زدن آزادي كامل دارد و اين را همكاران و بازيگران مقابل او ميدانند. آنها سعي ميكنند روي صحنه هر كجا كه مناسب ديدند حرف او را قطع كرده و ديالوگهاي خود را بگويند. يادم ميآيد اولين شبي كه خواستم با آقاي ارحام صدر بروي صحنه بروم، چند دقيقه قبل از ورودم به روي صحنه، مرحوم عليمحمد رجايي كارگردان نمايش مرا به كناري كشيد و گفت:
گوش كن پدر جان! تو اولين باري است كه ميخواهي با ارحام صدر روي صحنه بازي كني، بنابراين تمرينهايي كه تا بحال انجام دادهايم فراموش كن. ارحام از روي متن نميرود. حالا برو تو و مواظب خودت باش!
البته آقاي ارحام صدر شب اول خيلي مواظب من بود و اتفاق غير عادي روي نداد .
در شروع كار تآتر سپاهان آقاي نصرت الله وحدت هم در كنار آقاي ارحام صدر به عنوان كمدين مشغول به كار شد. اين همكاري بيشتر از چند سال طول نكشيد. وحدت به تهران مهاجرت كرد و پس از اجراي نمايش جاده زرين سمرقند در تآتر فردوسي و بازي در چند نمايش ديگر به كار سينما روي آورد.
مرحوم عليمحمد رجايي، نويسنده، كارگردان و بازيگر، سه دختر داشت: فروغ، سرور و ژاله. خانم فروغ با آقاي نصرت الله وحدت ازدواج كرد. سرور و ژاله در تآتر سپاهان به بازيگري مشغول شدند. ژاله كه كوچكترين دختر بود، علاوه بر بازيگري به كار پيش پردهخواني هم ميپرداخت. پيش پرده، ترانههايي بود فكاهي، انتقادي كه بازيگران خوش صدا در جلوي پرده اجرا ميكردند. در حقيقت يك نمايش كوتاه ريتميك بود كه پنج تا ده دقيقه طول ميكشيد. آقاي رجايي اولين كسي بود كه در اصفهان دست به اينكار زد و خيلي هم مورد استقبال مردم اصفهان قرار گرفت. مخصوصا زمانيكه اين پدر و دختر در نقش زن و شوهر ظاهر ميشدند بسيار جالب بود. يك مرد جا افتادهي چهلوپنج ساله و يك دختر چهارده ساله. يادم ميآيد در يكي از اين پيش پردهها، آقاي رجايي نقش يك شوهر توسري خور را ايفا ميكرد و خانم ژاله در نقش همسر، او را با جارو ميزد. مرحوم رجايي به تآتر اصفهان خدمت بسياري كرد و به جرأت ميتوان گفت كه اكثر بازيگران تآتر در اصفهان از شاگردان او بودند و يا غير مستقيم از او چيزهايي ياد گرفتند.
آقاي مهدي مميزان هم نويسنده، كارگردان و بازيگر تآتر سپاهان بود. او انساني است بسيار وارسته، با شخصيت و تحصيل كرده. او نمايشنامههاي زيادي براي تآتر سپاهان نوشت و كارگرداني و بازي كرد و تا آنجايي كه ميدانم ايشان هنوز هم مينويسد و در كنار آقاي ارحام صدر به كار بازيگري مشغول است. از جمله كاراكترهايي كه ايشان در ارائه آن تخصص دارد حاجيهاي تاجر، حريص و پولپرست بازار است. او كاملا در نقش آنها فرو ميرود و شاهكار ميآفريند.
مرحوم جهانگير فروهر، بازيگري همه فن حريف بود. او گرچه با بنده سري نامهربان داشت، اما اين باعث نميشود كه بنده هنر او را نستايم.
آقايان نويد، صفاپور و دكتر اتراك، در كارهاي جدي تخصص داشتند.
آقاي بنياحمد، بازيگر بسيار كاركشتهاي بود. او با اندام كوچك و صداي مهرباني كه داشت، نقش انسانهاي مظلوم را بازي ميكرد. نقش كمدي نوكرهاي نادان و احمق كه با سادگي خود همه چيز را خراب ميكردند از تخصصهاي او بود.
آقاي پروانه، اگر اشتباه نكنم علي پروانه، كمدين بود. نقشهاي مُلا، رَمال و جنگير را بسيار خوب بازي ميكرد. مخصوصا براي ايفاي اين نقشها لهجه و بيان خوبي هم داشت.
خانم ديانا، يكي ديگر از بازيگران تواناي تآتر سپاهان بود. او در بازيگري سابقهاي طولاني دارد. بنده بياد دارم كه حدودا پانزده ساله بودم كه نمايش اصفهاني چُلمَن را در جامعه باربد، اول خيابان لاله زار ديدم. در اين نمايش ايشان در كنار مرحوم هوشنگ سارنگ نقش يك همسر از خود راضي را بخوبي ايفا كرد. ايشان بعدا به اصفهان رفت و تا آخرين روزي كه تآتر سپاهان برقرار بود، با اين تآتر بههمكاري ادامه داد.
از ديگر بازيگران تآتر سپاهان ميتوان از خانمها گيتي فروهر، فرنگيس فروهر، مهري فرخزادي و آقايان، قرباني، صناعت و كربلايي نام برد. در اينجا شايسته است كه از آقاي مِشكين هم ياد كنيم. او كه به دايي مِشكين معروف بود، در تآتر سپاهان "سوفلري" ميكرد. در اينجا لازم است وظيفهي سوفلُر را براي كساني كه اطلاعي در اين مورد ندارند شرح دهم. در گذشته كه زمان لازم براي تمرين نبود و بازيگران نميتوانستند كاملا ديالوگهاي خود را حفظ كنند، مجبور بودند تقريبا نيمه حفظ براي اجراي نقش بروي صحنه بروند. در چنين شرايطي سوفلُر نقش فرشتهي نجات را در تآتر بازي ميكرد. سوفلُر بايد مانند همهي بازيگران هر روز سر تمرين حاضر ميشد و به ديالوگهاي همهي بازيگران تسلط كامل پيدا ميكرد. شب اجرا، در جلوي صحنه، در محلي كه به جا سوفلُري معروف بود، مينشست و هر جا كه بازيگري ديالوگ خود را فراموش ميكرد به او يادآوري مينمود. البته سوفلُر از ديد تماشاگران پنهان بود. فقط بازيگران روي صحنه سر او را ميديدند. دايي مشكين، با چهرهي مهربان و هميشه متبسمش، سالهاي سال به اين كار اشتغال داشت.
در اين مطلب اگر نام كسي از قلم افتاده پوزش ميطلبم. زيرا اين حكايت، حكايت سالهاست و حافظه در اين ميانه نقش بزرگي بازي ميكند.
قدرت الله شروین
هامبورگ 16 مارس 2001