اصغر نصرتي (چهره)
اين نوشته نخستين بار در صدمين شماره مجله آرش به چاپ رسيد!
مقدمه
ردپاي تبعيد و تبعيديان ايراني را ميتوان تا حدي از دوران قاجار يافت و دنبال کرد. دوران قاجار اما با همهي کمبودهايش در زمينههاي آزاديهاي سياسي و اجتماعي چندان در گسترش کمي و کيفي تبعيد و تبعيديان نتوانست "موثر" باشد. و اين شمار آدميان اندک، به جزء چند استثناء، تنها به عرصهي ويژهاي، يعني سياست، محدود و مشغول بودند!
اوان دوران رضا شاه نفس تازهايي در جامعه پرالتهاب و نيازمند ايران دميد و سپس در مدتي کوتاه با بگيروببندهاي جورواجور، دوباره فعالين اجتماعي دچار کمبود آزادي در زندگي اجتماعي شدند و برخي به ناچار ترک کشور کردند و آندسته هم که فرصت نيافتند يا راهي زندانها و يا اينکه عزلتگزين شدند!
پايان جنگ جهاني دوم و ضربه هولناکي که نصيب حکومتهاي سلطه جوي جانبدار فاشيسم شد، اين فرصت را به فعالين سياسي و فرهنگي جامعه ايران داد که تا مدتي تبعيد و فشارهاي اجتماعي را فراموش کنند و پايههاي زندگي آزادمنشانهاي را برپا دارند و براي فرصت کوتاهي هم که شده آن را با لذت بچشند! اما پايههاي اين زندگي از سالهاي 1328 به شکل جدي يکي از پس ديگري توسط محمدرضا شاه برچيده شد و کودتاي 28 مرداد کشور را به برهوت جانکاه استبداد کشاند. اين واقعه بر پا کننده نخستين پايهي احياي مقوله تبعيد به معناي جدي آن در ايران شد! آري، کودتاي 28 مرداد نقطه عطفه شکلگيري فرهنگ تبعيد محسوب ميشود. با اينهمه تبعيديان و مهاجرين سياسي متاثر از 28 مرداد بنا به دلايل تعلقات سياسي و اسکانگزيني اکثر آنها در کشورهاي سوسياليستي سابق و نبود امکان تحرکات وسيع سياسي ـ فرهنگي از آن نوع که در کشورهاي سرمايهداري متداول است، نتوانست منجر به شکلگيري هنر تبعيد و تاتر آن شود! تنها گاهي و به مناسبتهايي تحرکاتي از فعاليتهاي هنري در اين دروان ديده ميشود که هنوز با مقولهي جدي تاتر تبعيد فاصله بسيار دارد. با اينکه در اين دوران نوشين و برخي از شاگردانش به اجبار راه تبعيد را برگزيده اند.
تبعيد و شکلگيري هنر تبعيد به معناي وسيع و جدي آن را ايراني ها "مديون" حکومت جمهوري اسلامي هستند! از همين رو اگر قرار باشد که حکومتهاي ايران را از دوران مشروطه تا کنون را از منظر تبعيد و هنر تبعيد، بايد که مدال بزرگي بر سينهي حکومت جمهوري اسلامي نصب کرد. چرا که اين حکومت با تفکر ارتجاعي و سلطهجوي سياسي خويش، توانست اولن بالاترين تعداد کمي و کيفي تبعيديان ايراني را به جهان "تقديم" کند، دومن اين خيل عظيم تبعيديان در زندگي اجتماعي خويش با تجربه همهي حوادث دردناکش، در تلاش معنوي خويش سرمايه فرهنگي را ايجاد کنند که با ديگر دوران تبعيد ايرانيها تفاوت جدي دارد.
فرهنگ معنوي انسان ترک کشور کردهي ايراني از بهمن 57 تا کنون در عرصههاي متنوع و متفاوت با کم و کيفهاي مختلف از چنان ميزان و گسترشي برخوردار گشته که ميتواند خود زبان گوياي اين بخش از دوران زندگي ما ايرانيان باشد. پر واضح است که کم و کيف اين فرهنگ تبعيدي در همه عرصهها به يک ميزان نبوده. براي مثال ادبيات داستاني تبعيد و يا در اين اواخر ادبيات زندان به مراتب از غنا و گستردگي بيشتري نسبت به عرصهي ادبيات نمايشي، يا نقاشي و غيره برخوردار گشته است! بررسي دلايل اين امر از حوصله و وظيفه اين نوشتار بيرون است!
موضوع
همانطور که در بالا نيز بدان اشاره شد، تاتر تبعيد نيز بسان ديگرهاي عرصههاي فعاليت فرهنگي تبعيديان اين دوران، نتيجهي فعاليت چندين سالهي انسان ايراني است. بيشک پراکندگي جغرافيايي تبعيديان، دشواري هاي رنگارنگ، از جمله اختلافات فکري و سليقهايي، دخالتهاي مستقيم و يا غير مستقيم تعلقات سياسي گذشته و حال فعالين تبعيدي همگي کار پيگير در امر بررسي هنر تبعيد را دشوارتر کرده است. از اين رو بررسي تاتر تبعيد و تهيه روزشمار آن نيز از اين قاعده مستثني نيست!
تبعيد در ذات خويش نگرش سياسي را با خود همراه دارد. انسان تبعيدي، چه آنکه او را به زور به تبعيد فرستاده باشند و چه آن که تبعيد به اجبار "اختيار" کرده باشد! مدام با امر سياست درگير و در فعاليت اجتماعي و نبرد منتج از آن سهيم ميسازد. انسان تبعيدي همواره با در انديشهي چرايي تبعيد بسر ميبرد. از اين راه فعالين تاتري نيز از زمان شکلگيري تاتر تبعيد و به همراه آن مقولات نظرياش بر سر معنا و گسترهي واژه تبعيد، بحثهاي بسيار کردند که در ابتدا کاري حاشيهاي و پراکندهو به مرور در برخي از مراسمهاي تاتري و مطبوعات تاتري به نوشتههاي فشرده و يا سخنرانيهاي مبسوط و متمرکز منجر گشت.
از ميان مجموعهي بحثها مي توان به طور عمده به شکلگيري دو نوع نگرش کلي به مقولهي تاتر تبعيد اشاره کرد. که هر يک از اين دو نوع نگرش نظريات خويش را در مباحث سهگانهي «هنر تبعيد و تبعيدي»، «حد و مرز تاتر تبعيد از غير تبعيدي» و «چشمانداز تاتر تبعيد»، منعکس ميکردند.
«هنر تبعيد و تبعيدي»
نگرشي بر آن بود که حضور هنرمند تبعيدي را در بيرون از مرزهاي کشور برابر با تاتر تبعيد بداند. به زبان ديگر اين دسته معتقد بودند که هر نوع توليد تاتري به هر شيوه و با هر مضمون و زمينه و شکلي که باشد بايد آن را هنر تبعيدي دانست. چون توليدگر آن انسان تبعيدي است!
نگرش ديگر مايل بود که سرنوشت هنرمند تبعيدي را از توليد و خلاقيت وي تا حدي جدا کرده و تنها به توليد تاتري وي استناد کند. يعني يک هنرمند تبعيدي الزامن نبايد در همهي فعاليتهاي تاتري برون مرزي خويش يا اصلن در فعاليت تاتري خويش انعکاسگر موضوعات تبعيدي باشد. از همين رو بررسي تاتر تبعيد اولن تنها به توليدات تاتري توجه دارد و دومن به آندسته از توليدات تاتري اشاره و يا تاکيد ميکند که مضمون و موضوع تبعيد را سرمايه کار خلاق هنري خويش قرار دهد. هر دو دسته براي خويش دلايل و نمونههاي بسيار داشتند که ادعاي آنها را باورمند مينمود! اينکه کدام يک در اين امر حق داشتند و کدام يک از اين دو تعريف دقيق و درست است، کار اين نوشتار نيست اما اشاره بدان کار مطالعه تاتر تبعيد را آسانتر ميکند.
«حد و مرز تاتر تبعيد از غير تبعيد»
در معناي تاتر تبعيد نيز تفاوت نگرش آشکار بود. در اينجا کار از دو دستگي و يا دو نوع نگاه گذشته و به چندين نگاه متفاوت منجر شده بود. گاهي به تعداد تفکرات و تعلقات سياسي ديروز و امروز هنرمندان، تاتر تبعيد در تعريف و مشخصات خويش متفاوت ميشد. اينها تازه نگرشصادقانه بود و هنوز با اختلافات شخصي و سليقهاي و چه بسا با دشمنيهاي سياسي درهم نياميخته بود! وگرنه تفاوتها آنقدر فراوان بود که گاهي از حوصله بررسي خارج ميشد. از همين رو افراط و تفريط در اين بخش با شدت و حدت بيشتري از دو بحث ديگر همراه بود. اما از مجموع نگرشها در اينجا نيز ميتوان به دو نوع نگاه اصلي اشاره کرد. نگاهي که تاتر تبعيد را آنگونه توليدي هنري ميدانست که در ايران، در داخل مرزهاي کشور، در حال حاضر امکان اجرا نداشته باشد. و نگرشي که معتقد بود تاتر تبعيدي يعني بيان درد انسان تبعيدي. گرفتاريها، کابوسها و تحولاتش. دشواريهاي همگرايي اجتماعي او با کشور ميزبان و تناقضهاي وي با فرهنگ کشورش و ...! مقولاتي که بيشتر تمايل به شکلبخشي تاتر مهاجر داشت! تاتري که بيشتر موضوعهايش انسانگراي و شخصي است تا سياسي و اجتماعي. تاتري که بجاي توجه به حوادث سياسي و يا استبداد حکومت و درد و رنج انسان داخل کشور، به انسان امروز درگير در سرزمين بيگانه ميپردازد.
خط و مرز اين دو نگرش، به مضون تاتر تبعيد، از دو معيار متفاوت برخوردار بود. نگرشي که معيار و توجهاش داخل کشور بود، گرچه هنرمندش مدتها از آن سرزمين به بيرون پرتاب شده باش. نگرش ديگري که معيارش سرزمين تبعيدپذير بود. يکي مسئواليت را در ياري به انسان استبدادزده ميديد و ديگري توجه به انسان درمانده و عاصي تبعيدي! بيشک ميان اين دو نگرش گاهي نزديکيهايي و همينطور دوريهاي نسبت به هم مييافتند. و مواردي هم بود که جنگ حيدري و نعمتي مانع فهم درست نسبت به اين دو نگرش ميشد! در اين ميان کساني بودند که تبعيد را مقدس ميدانستند و عمرش را جاوادن و کساني هم بودند که تبعيد را امري گذار و وظيفه واقعي تاتر تبعيد را خاتمه بخشيدن به اين مقوله ميدانستند. کساني هم بودند که براي تاتر تبعيد مرزي به عنوان داخل و خارج از کشور نميدانستند و از همين رو اشکالي هم در همکاري با تاتر داخل کشور نديده و به دعوت هنرمندان داخل کشور کردند. کساني هم بودند که نفس تاتر تبعيد را جدايي اين دو مرکز توليد ميدانستند و معتقد بودند آنچه در ايران به روي صحنه ميرود نميتواند در قالب مضمون تاتر تبعيد قرار گيرد و از چنين مضموني برخوردار باشد.
«چشمانداز تاتر تبعيد»
از سوي ديگر چشمانداز تاتر تبعيد نيز انگيزهبحث هاي بسيار بود که در برخي موارد حتي به جدلهاي نيز منجر گشت. در اين ميان نيز دو دسته، خوش بينها و بد بينها از يکديگر قابل تميز بودند. «بدبينها» معتقد بودند که چون تاتر تبعيد در گرو حضور و فعاليت هنرمند تبعيدي است و چون اين نيروي کار به مرور به دوران "بازنشستگي" خود نزديک خواهد شد و از ديگر سوي چون نسل دوم خانواده هاي تبعيدي اين راه نسل نخست را ادامه نخواهد داد، پس تاتر تبعيد به ناچار و به مرور زمان از بين خواهد رفت. از سوي ديگر انسان تبعيدي توان محدودي براي تحمل دوران دشوار تبعيد دارد و به ناچار و با اهرمهاي زندگي روزمره و طولاني گشتن دوران تبعيد به انسان مهاجر تبديل خواهد شد واگر هم نسل نخست روحيه مهاجر نگيرد، نسل بعدي که از درد و غم اين انسان تبعيدي برخوردار نيست، در بهترين شکل به تاتر مهاجر ميپيوندد. تاتري که يا به زبان کشور ميزبان خواهد بود و متاثر از فرهنگ و غم آنجا و يا مختصات عموميتري به خود ميگيرد و آنطور که بايد با مقوله تبعيد و ايراني تبعيدي ارتباط مستقيمي نخواهد داشت. پس بدين وسيله راه تاتر تبعيد به زودي بي رهرو خواهد شد! و در آيندهاي نه چندان دور کار تاتر به نوعي نوستالژي و پراکنده کاري و يا تاتر مناسبتي خواهد انجاميد. اين دسته همچنين به عوامل ديگري مانند دشواريهاي جانبي کار تاتر تبعيد، از جمله کمبود جدي ادبيات نمايشي، تربيت نيروي کار ، امور مالي و... را براي مدلل ساختن نظريات خويش به کمک ميگرفتند.
دسته «خوشبين»ها مطلب را به گونهاي ديگر ميديد و به ادبيات نمايشي و امثالهم هم چندان اهميت نمي داد و در فعاليت توليدي تاتر خويش تکيهاي جدي بدان نميکرد. اينان معتقد بودند که تا زمان حضور تبعيدي، تاتر آن نيز پا برجا خواهد ماند. اين دستهي با خوشبيني کامل به تاتر تبعيد مي نگريستند و همواره براي آن «ستونهاي متحرک و پويا» جستجو ميکردند و يا مدعي ميشدند. اينان همواره سعي داشتن با هيجان بخشيدن به لحظه، چشم اندازي وسيع و اميدوارکنندهاي در فضاي تاتر تبعيد ايجاد کنند. از همين رو حتي دشوارهاي جانبي تاتر تبعيد را نيز با نگاهي ديگر نگريسته و معتقد بودند تاتر ما/ تاتر شرق/ آنگونه که مانند تاتر امروز اروپا و ديروز يونان داشته و دارد، چندان وابستگي به ادبيات نمايشي ندارد. در اينجا نيز باز کدام دسته نظريات درستي را ارائه کردند، بحث ما نيست واين نياز به تحيلي جداگانه دارد. اما اشاره به اين دو نگرش در تدوين روزشمار تاتر تبعيد نيز از اهميت بسيار برخوردار است.
برايند نگرش اين دو دسته در نهايت به پيمودن دو راه تا حدي متفاوت و چه بسا متقابل منجر شد. دسته نخست در بهترين حالت به سوي تاتر مهاجر و در موارد موفقتر به تاتر کشور ميزبان پيوست. دسته دوم از تاتر داخل کشور براي بقاي خويش مدد جست! اما نکته حساس و اصلي در اين ميان که شامل هر دو دسته ميشود اين بود که هيچکدام از اينها نتوانستند به معناي وسيع و دقيق تاتر تبعيد، بدان شکل و محتوايي که خود در ابتدا مدعي آن بودند، وفادار بمانند. بيشک تاتر تبعيد «ناب» از سوي اندک شماري از هنرمندان دنبال شد، اما از آنجا که کميت و در مواردي حتي کيفيت آن ناچيز ماند، علي رغم حضور مداوم خويش، نتوانست سبب حرکت و يا جايگاهي ويژه در تاتر در کشور ميزبان، و تاتر ايراني در تبعيدگردد. اما از بررسي تاتر ايراني خارج از کشور ميتوان به اين نتيجه جدي رسيد که تاتر ايراني به معناي عام و تاتر تبعيد به معناي خاص آن دچار عقبنشيني جدي شده و مدتهاست که در يک رکود چشمگير بسر ميبرد.
گرچه دشواري کار در روز شمار تاتر تبعيد تدقيق کردن مقولات نظري تاتر تبعيد نيست. اما مجبور هستيم به نوعي به اين مقولات تا حدي توجه کرده و بحث نظري آن را تا اندازه اي سامان بخشيم. يکي از امکانات براي بررسي و تدقيق بحث در گذشته «کتاب نمايش» بود. در آن زمان من در يک مقاله سه قسمتي سعي کردم تا حد ممکن به تاتر تبعبد و دشوارها و چه بسا چشماندازهاي آن بپردازم.
اگر بخواهيم همهي فعاليتهاي تاتري ايرانيان خارج از کشور را مورد دقت قرار دهيم و آن را در آرشيو تاتري ثبت کنيم، بهتر است که براي مجموع فعاليتهي تاتري ايرانيان خارج از کشور، واژه «تاتر برون مرزي» را انتخاب کنيم و آن را نيز به سه دسته با عنوانهاي تبعيد، مهاجر و مهمان، تقسيم کنيم. اينکه اين نوع دسته بندي دقيق باشد يا خير کاري ست که بايد به منتقدين مطلب سپرد، اما اين دستهبندي معياري است براي تدوين مجموع توليدات نظري و عملي تاتر خارج از کشور در جهت تهيه آرشيو کامل تاتر ايرانيان، آن هم بدون در نظر گرفتن مشخصات تبعيدي آن!در غير اين صورت کار آرشيو نه تنها دشوار بلکه تا حدي ناممکن ميگردد. اما از آنجا که در تهيه آرشيو فعلي بيشتر نظر به تاتر تبيعد و مهاجر داريم و هدف تدوين اين آرشويو نيز بر اين مبناست از ذکر و توضيح تاتر مهمان صرفنظر کرده و تنها به دو تاتر تبعيد و مهاجر اکتفا ميکنيم. همانطور که در بالا نيز ذکر شد، وجود اختلاف در تعيين و تدقيق مشخصات تاتر تبعيد و مقولهي نظري آن مانع از آن ميشود که در آرشيو فعلي تبعيدي يا مهاجر بودن هر کدام را ذکر کنيم. اين کار تنها به اختلافات و اشتباهات دامن ميزند و عملا ارزش اعتبار نسبي آرشيو را کاهش ميدهد.
تهيه آرشيو تاتر ايرانيان منوط به بررسي همه ي فعاليتهاي تاتري آنها است. اين امر ما را متوجه دو نوع عرصهي کلي فعاليت، يعني نوشتاري (نظري) و اجرايي (عملي) ميکند. اين دو عرصه خود به چند بخش تقسيم ميشود. آنچه در زير مي ايد تشريح اين دو عرصهي فعاليت است.
الف: فعاليت هاي نوشتاري/ نظري
1- کتابشناسي تاتر (نمايشنامه ها، نوشتههاي نظري/تحليلي/نقد و بررسي)
2- انعکاس تاتر در مطبوعات غير تاتري
3- گاهنامهها و جُنگهاي تاتري
ب: فعاليتهاي اجرايي/ عملي
1- بررسي عمومي و جغرافيايي از فعاليتهاي تاتري
2- فستيوالها, انجمن ها و کانونهاي تاتري
3- مراسم و مناسبت هاي تاتري
4- اجراشناسي
الف: فعاليت هاي نوشتاري/ نظري
1- کتابشناسي تاتر (نمايشنامه ها، نوشتههاي نظري/تخليلي/نقد و بررسي)
علاقمندان براي کسب اطلاع از اين بخش فعاليت («نمايشنامهها» و «نوشتههاي نظري») تاتر ايراني، که در شکل و شمايل کتاب به چاپ رسيدهاند، را پيش از همه به دو کتابشناسي تاتري ارجاع مي دهم که در اين زمينه ابتدا من و سپس خانم مهستي شاهرخي انجام دادهايم. گرچه اين دو تلاش کامل نيستند، اما ميتوانند پايهو آغازي براي يک کار دقيق باشند. اهل تحقيق ميتوانند اين دو کار مذکور را در شمارههاي يکم و هفتم «کتاب نمايش» ملاحضه کنند.
در باره مجموعه کتابهاي چاپ شده در بارهي تاتر ذکر دو نکته مهم ضرور است. نخست اينکه ميزان کمي و کيفي ادبيات نمايشي، برخلاف آنچه که در عرصه ادبيات داستاني شاهد آن هستيم، از سطح نازلي برخوردار است. دوم اينکه مقوله تبعيد و مهاجر نتوانست، به غير از چند نمايشنامه، مقاله و مصاحبه، به يک تلاش جدي نظري تبديل شود و ارتقاع يابد. از همين رو موضوع تبعيد و مهاجر نتوانست به يک موضوع و نياز پيگير اهل تاتري بدل گردد! تعداد نمايشنامههايي که موضوع و مضمون تبعيد را مقولهي خويش ساختند به حدي اندک است که در کل کتابهاي منتشر شده حتي ميزان 50 درصد نيز بدست نميآورند!
2- انعکاس تاتر در مطبوعات غير تاتري
نوشتن و تنظيم آرشيو دقيق در بارهي بخش ديگر مطلب شناسي يعني «انعکاس تاتر در مطبوعات غير تاتري» کاري بس دشوار، وقتگير و طاقتفرسا است و تا کنون هم در اينباره کسي کاري جدي انجام نداده است. منظور از تنظيم و تدقيق «انعکاس تاتر در مطبوعات غير تاتري» اين است که ما بتوانيم تمامي مطالب، اعم از اطلاعيهها، نقدها، مصاحبهها، بررسيهاي نظري و چه بسا نمايشنامههاي، که از ابتداي شکلگيري تاتر تبعيد و مهاجر در مطبوعات برونمرزي به چاپ رسيده، دنبال کنيم و سپس آن را در يک آرشيو با ذکر تاريخ، محل و نام مطبوعات مذکور تنظيم وثبت. من در سالهاي گذشته اندکي در اين راه تلاش کردهام که متاسفانه هنوز کاريست مقدماتي و ارزش انعکاس و انتشار ندارد. دشواري اين کار نيز پراکندگي جغرافيايي مطبوعات غير تاتري است که وسعت آن از آمريکا تا اروپا است. براي اين کار بايد تمامي مطبوعات، چه آنها که هنوز به کار خود ادامه ميدهند و چه آنها که در نيمهي راه متوقف شدهاند، مورد بررسي قرار گيرند. بايد اذعان کرد که اين عمل نياز به ياري و همکاري چندين و چندنفر دارد که اميدوارم روزي روزگاري چند انسان پيگير و عاقبتانديش اقدامي جدي در اين راه بکنند.
اما شايسته و بايسته است که در اينجا اشاره اي گذرا به نقش جدي برخي از مطبوعات برونمرزي غير تاتري بکنيم! چرا که اين مطبوعات، همچون کيهان چاپ لندن و بعدها تا حدي نيمروز و شهروند، توانستند سالهاي سال، فعاليتهاي عملي و نظري خموشانه، کم سوي و گاهي پرشور سالهاي اخير تاتر را، تا اندازهاي پيگير و وسيع منعکس کنند. سلسه نوشتههايي با عنوان «بازتاب» يکي ازاين نمونهها است. در درجات کمتر ميتوان به مجله کاوه، نگين، روزگارنو و بسياري ديگر که ذهن و مدارک من توان ذکر نام همهي آنها را ندارد، اشاره کرد. در اينجا بايد نکته مهم ديگري را متذکر شد و آن اينکه متاسفانه روزنامههاي پرخوانندهاي همچون کيهان و نيمروز دلسوزي چنداني براي تاتر و فعاليت تاتري از خود نشان ندادند. و اين انعکاس پيش از همه مديون برخي از نويسندگان ثابت و يا غير ثابت آنها، همچون دکتر خوشنام، طالعي و ... است. وگرنه سطح انعکاس تاتر در بيشتر اين مطبوعات در سطح همان آگهي هاي پولساز و مصاحبههاي «اجباري» و «سفارشي» باقي ميماند!
3- گاهنامه ها، ويژهنامهها، جُنگها و مجلات تاتري
خوشبختانه بررسي اين بخش از کار به مراتب آسان تر از ديگر بخشها است. زيرا تعداد اندک گاهنامهها، ويژهنامهها، جُنگها و مجلات تاتري حوزه کار را محدود ميکنند و اهل تحقيق ميتوانند بر مقوله بيشتر دقت کنند.
من براي بررسي اين بخش از کار تاريخ نشر را معيار قرار دادهام و به ترتيب زماني و تا حدي مختصر به کم و کيف کار آنها نيز اشاره ميکنم. بيشک بررسي دقيق محتوايي و نقش فرهنگي و تاثير تاتري اين مطبوعات نياز به کاري جداگانه و جدي ديگري دارد.
نخستين مجله يا جُنگ تاتري با عنوان «گاهنامهي تئاتر» توسط گروه تاتر باربد در سال 1986 در کلن منتشر شد. شمارهي نخست اين گاهنامه ويژهي روزجهاني تاتر و مراسم برپاشده توسط گروه و متن سخنرانيها و پيام روزجهاني آن سال است. از اين گاهنامه سه شماره در سه سال به چاپ رسيد که همواره بخش قابل توجهاي از آن متوجه روز جهاني تاتر بود. در پي تلاشي گروه تاتر باربد عملا انتشار اين جُنگ نيز به فراموشي سپرده شد. بايد اذعان کرد که اين جنُگ از کميت و کيفيت اندکي برخوردار بود. در اين جنگ تنها در شماره ها دوم و سوم دو يا سه مطلب جدي به چشم ميخورد. گاهنامه از حروفنگاري، صفحه آرايي و »چاپ« نازلي برخوردار بود، اما شور و شوق دست اندرکاران و ابتکار آنها آنهم با آن امکانات اندک ان دوران نشاني از حس مسئواليت علاقه است.
تقريبا ده سال بعد از انتشار اين گاهنامه در فوريه سال 1997 ، باز هم در شهر کلن، نخستين مجله تاتري با عنوان «فصل تئاتر» انتشار يافت. کار نشر اين مجله هم متاسفانه دو سال بيشتر دوام نياورد و با انتشار شماره هفتم آن در زمستان سال 1998 به کار خود پايان داد. »مسئولين« اين مجله برخلاف «گاهنامه تئاتر» سعي داشتند بنا به ملاحضات سياسي کمتر متاثر از سياست روز و ويژگيهاي تبعيد و تبعيديان تاتري برخوردار باشند. اما مجله از دقت و کيفيت و مطالب غنيتري برخوردار بود. مجله توانسته بود با برخي از اهل تاتر تماس بگيرد و آنها را حول محور اين مجله به فعاليت قلمي متمرکز کند.
اواخر کار مجله «فصل تئاتر» مصادف با آغاز انتشار جُنگ تاتري تازهاي با عنوان «کتاب نمايش» گشت. در ابتدا قرار بود از اين جنگ هر ساله سه شماره چاپ شود، اما از سال سوم کتاب نمايش دچار دشواريهاي مالي و سازماندهي شد و تعداد انتشار آن به دو شماره و در آخرين سال يه يک شماره تنزل يافت. نخستين شماره اين جنگ در فوريه سال 1998 و سيزدهم، آخرين، شماره آن نيز در ژانويه 2003 به دست علاقمندان رسيد. اين جنگ که به شکل کتاب چاپ ميشد همواره در هر شماره با مقالات نظري، اخبار و نمايشنامه همراه بود و در طول چهار سال فعاليت خويش تعداد زيادي از تاتريهاي تبعيد و مهاجر را به همکاري دعوت کرد. از اين جنگ شماره پنجم، ويژهنامهي تاتر ابزورد، و يازدهم ، ويژهنامه سعيد سلطانپور، از استقبال و توجه بيشتري برخوردار شد. گرچه کيفيت کار جنگ در شماره سيزدهم به مراتب چشمگيرتر بود. قرار براين بود که کتاب نمايش ويژهنامههاي ديگر براي هنرمندان تاتر از جمله عبدالحسين نوشين، بيژن مفيد، آوانسيان و ... منتشر کند که متاسفانه کار نشر آن متوقف شد. کتاب نمايش همچنين هماهنگکننده و برپاکننده برخي نشستو برنامههاي جانبي بود که در بخش هاي ديگر بدان اشاره شده است.
در کنار اين دو ويژهنامهي تاتري چند مجله و جنگ تاتري هم که به نوعي متاثر از فستيوال هاي تاتري کلن و پاريس بودند منتشر شد که ذکر آنها در اينجا لازم به نظر ميرسد. فستيوال کلن در کنار بولتن هاي روزانهي خود هر از گاهي، در مواردي پيش، ولي بيشتر در پي برگزاري فستيوال، مجلهگونهاي با عنوان «جُنگ تئاتري» منتشر ميکرد. نخستين شماره اين جنگ در فستيوال هفتم (نوامبر 2000) منتشر شد و از آن تا کنون پنج شماره منتشر شده است.
در پاييز سال 2001 در پاريس در پي برگزاري فستيوال تاتر (گوهرمراد) انتشار مجلهاي تاتري با عنوان «ويژه تئاتر» شکل گرفت. از اين مجله که قرار بود هر سه ماه يک شماره چاپ شود، بعد از دو يا سه شماره متوقف شد و گردانندگان آن به همان مجله «درنگ» اکتفا کردند که نوعي جنگ فرهنگي بود و تاتر نيز بخشي را به خود اختصاص ميداد. «ويژه تئاتر» از کيفيتي برخوردار نبود و نوعي اغتشاش در تنظيم و صفحهبندي مجله ديده ميشد. نگاه مسئوالين به کار خويش بيشتر انبوهگرايي بود و کمتر تاتري محسوب ميشد.
علاوه بر اين انتشارات ويژه تاتري شايسته است که به بولتن هاي تاتري فستيوالها نيز اشاره کنم. فستيوال تاتر کلن نخستين گام را در اين راه برداشت و بهترين کارهاي خود را در اين عرصه در سالهاي سوم تا ششم ارائه داد و در سالهاي بعد دچار تنزل کيفي گشت و در سالهاي آخر هم ديگر به چنين اقدامي دست نزد. ديگر فستيوال ها يا چنين همتي از خود نشان ندادند و يا نتوانستند به کار خود سروسامان درستي بخشند.
جشنوارهها همچين از بولتن هاي برنامهها برخوردار بودند که در ميان اينها بولتن نخستين جشنواره هلند ( جشنواره هنر ايراني در حرکت) يکي از زيباترين بولتن هاي فستيوالي تاتر تبعيد را ارائه داد.
در پايان اين بخش جا دارد که از يک ويژهنامههاي تاتري مفيد که ايران نامه (سال هفتم شماره 2-واشنگتن) زيرنظر زندهياد فرخ غفاري منتشر کرد، ياد کنيم. گرچه موضوعات مندرج اين ويژهنامه ارتباطي با تبعبد و مهاجر ندارد و بيشتر به موضوعات تاتر سنتي پرداخته است، با اين همه يکي از کارهاي خوب خارج از کشور محسوب ميشود. در همين ويژهنامه است که براي نخستين بار در خارج از کشور کتاب شناسي تاتر توسط فرخ غفاري تنظيم گشته است. البته اين کتاب شناسي و کل خود ويژهنامه محدود به مقولهي نمايشهاي سنتي (تعزيه و روحوضي) است و تنها گه گاه به مطلب يا کتابي برمي خوريم که در خارج از کشور به چاپ رسيده است وگرنه بيشتر مطالب و منابع مندرج در اين ويژهنامه به گذشته دور تعلق دارند.
ب: فعاليتهاي اجرايي/ عملي
1- بررسي عمومي و جغرافيايي فعاليتاي تاتري
2- فستيوالها، انجمنها و کانونهاي تاتري
3- مراسم و مناسبتهاي تاتري
4- اجراشناسي
1- بررسي عمومي و جغرافيايي فعاليهاي تاتري
در بررسي مجموعه فعاليتهاي عملي تاتر ضمن درک پراکندگي جغرافيايي آن، به تمرکز جغرافيايي فعاليتهاي تاتري در نيز واقف ميشويم. يعني اينکه مجموع فعاليتهاي تاتري ايرانيان تبعيدي و مهاجر را ميتوان به طور عمده در چهار کشور (آمريکا، فرانسه، انگليس و آلمان) و با قدري اغماض و تاخير در دو کشور ديگر ( هلند و کانادا) دنبال کرد!
نخستين نمايشنامهها در آمريکا، به ويژه در لس آنجلس، روي صحنه رفتند و دليل آن هم حضور نخستين فوج مهاجرين و تبعيديان انقلاب 1979 در ايران بود که به آنجا مهاجرت کرده بودند. حتي اگر محتواي اين اجراها با معيارهاي "دقيق" تبعيد همخواني نداشته باشند، باز ميتواند و بايد آنها را درچهارچوب تاتر مهاجر بررسي قرار داد. برخي از اين نوع نمايشنامهها حتي براي دستاندرکارانش بسيار گران تمام شدند و جان شماري را حتي به خطر انداخت. »واريته آخوندي« يکي از اين نوع نمايشنامه ها بود! دوره شکل گيري و رشد تاتر ايرانيها در امريکا بيشتر به سالهاي 1979 تا 1990 برميگردد. از اين پس تاتر در اين کشور تنوع راه پيدا کرده و هرکس گروه و شيوه و هدف خود را پيميگيرد. از سالهاي 1990 به بعد سفر گروههاي تاتري از آمريکا به اروپا نيز رواج و رونق يافت و حتي منبع درآمد خوبي براي اين گروهها شد. وجود شوهاي نوروزي و رواج ويدوئوهاي اينچناني در سالهاي پيش از اين سفر و پخش اين نوع ويدئوها توسط فروشگاهاي ايراني و نبود امکان ديگري براي سرگرميهاي ايرانيان در اروپا، وسيله خوبي براي تبليغ اين هنرمندان در اروپا گشت. وگرنه اين گروهها و فعالين آنها ميبايستي پول زيادي براي تبليغات صرف ميکردن و به اين سرعت نيز امکان شهرت و توجه را نداشتند. البته شهرت برخي از اين هنرمندان به سالهاي پيش از انقلاب برميگشت. از جمله گروههايي که کار مداوم داشتند و دارند، ميتوان از گروه 79 (شهره آغداشلو و هوشنگ توزيع) «گروه» پرويز صياد، گروه پرويز کاردان نام برد. اين نوع تاتر را شماري با عنوان تاتر «لس آنجلسي» مشخص کردند و آن را از ديگر فعاليتهاي تاتري (مانند توليدات گروه تاتر «داروک»، تلاشهاي ناصر رحمانينژاد و يا فعاليتهاي عملي و نظري »کانون تاتر« که به همت زندهياد خليل ديلمقاني و برخي تاترورزان پايهريزي شده بود)، متمايز ميکردند.
اواسط دهه 80 در آلمان پيش از همه در شهر کلن، به سبب فعاليهاي سياسي متاثر از رخدادهاي داخل کشور، فعاليتهاي تاتري شکل گرفت. نخستين گروه تاتري منسجم در شهر کلن »باربد« بود و در پي آن گروه «ارک». باربد علاوه بر برخي نمايشنامههاي کوتاه و تهيجي سعي کرد راه تاتري مداوم و هنري را نيز طي کند که متاسفانه پس از اجراي چند نمايشنامه و انتشار سه جُنگ تاتري و برپايي دو يا سه جشن روز جهاني تاتر، کارش متوقف شد و گروه به نوعي از هم پاشيد. گروه تاتر ارک با اجراي چند نمايشنامه خوب نيز به همين سرنوشت دچار شد. در سالهاي بعد گروه تاتر سکوت/ زنگوله (کلنـ بن)، رز، تماشا و چهره توانستند در شهر کلن نمايشهاي زيادي را به روي صحنه آورند!
شهر فرانکفورت با حضور چندين تاتري با سابقه و کم سابق، دومين مرکز فعاليتهاي تاتري کشور آلمان محسوب ميشود. گروه تاتر «آينه» در سال 1991 نخستين نمايش خود را به روي صحنه برد، اما شهرت خود را مديون نمايش بعدي خود (خانهاي در چمدان) بود، ديگر تاترورزان آن شهر با شکل دادن به گروه هايي چون »دريچه«، »همگان«، »ميترا« و تنديس فعاليتهاي تاتري را ممکن و دنبال کردند.
وجود برخي تاتريها در هامبورگ، مي رفت اين اميد را در دلها زنده کند که هامبورگ به سومين شهر مهم فعاليتهاي تاتري ايرانيان آلمان تبديل شود. اما اين شهر نتوانست تاثير آنچناني بر مقوله تاتر تبعيد و مهاجر بگذارد و بيشتر مصرفکننده بود تا توليد کننده! اين شهر نيز بسان کلن در انبوهي از چشم و همچشميها و اختلافات بسر برد و آرام آرام فعالين آن يا از فعاليت دست شستند يا به شيوه گريز از مرکز، بساط خود را در جاي ديگري پهن کردند. گروه تماشاخانه پيگرترين اين گروها بود که بعدها براي تحرک و فعاليت مجدد خود از برخي همکاران تاتري شهر کلن بهره گرفت!
برلين نيز چهارمين شهر فعال تاتري در کشور آلمان محسوب ميشود که با همياري و توليد، به مجموعه خانواده تاتري ايرانيها پيوست. کمکهاي فعالين تاتري در اين شهر سبب شکلگيري نمايش پرخرج و پر اجراي «پرومته در اوين» شد. که بيشک بدون همياري اين فعالين در برلين امکان شکلگيري چنين نمايشي نبود. اين نمايش به پاس موضوع و کثرت بازيگران از توجه بسياري برخوردار شد. از آنجا که شکلگيري اين نمايش با هماهنگيهاي بسيار و شرکت دستاندرکاران از چندين شهر و کشور همراه بود و از آنجا که مقوله زندان و اختناق را به شکل زندهتر و با زبان و اجراي منسجمتري به نمايش کشيده بود، براي همه دستاندرکارانش نيز توجه و شهرت به همراه آورد. گروه تاتر گوهر يکي از گروه هايي بود که با تداوم کار شماري از علاقمندان
و فعالين تاتري را به گرد خويش جمع کند و تا مدتها هر سال يک توليد تاتري ارائه کرد.
در هلند و کانادا بيشتر ما شاهد فعاليت تاتري به زبان کشور ميزبان هستيم و هر از گاهي کاري به زبان فارسي! اين وضعيت با شدت و حدت کمتري در کشورهاي اسکانديناوي به چشمميخورد. در سوئد گاهي وضع قدري اميدوارکننده ميشد که باز متاسفانه در نيمه راه متوقف ميماند!
فرانسه با حضور چند نويسنده مشهور تاتري مانند زند ه ياد ساعدي، يلفاني و بعدها مکي ميتوانست از فعاليتهاي به مراتب متمرکزتري برخوردار باشد، اما شواهد اين آرزو را تائيد نميکنند.
در فرانسه اجراي نمايش «حاجيفيروز و عمو نوروز» (1984) و قدري بعدتر نمايشنامه «اتللو در سرزمين عجايب» (1986) از ساعدي را مي توان نقطه عطفي براي شکلگيري گروهو توليد تاتر تبعيد دانست. متاسفانه اين حرکت نتوانست تداوم يابد و به هزار دليل گفته و ناگفته از حرکت باز ايستاد.
کشور انگليس و بيش از همه لندن، در ابتدا (دهه 80) يکي از مراکز فعاليت تاتري محسوب ميشد. اما با رفتن برخي از فعالين تاتري از اين کشور به آمريکا، از تب و تاب افتاد. افرادي چون بهمن فرسي و شهره آغداشلو، فرزانه تاييد و همسرش بهروز به نژاد، ايرج جنتي عطايي و بعدها رکنالدين خسروي ... اگرچه در ابتدا برخي کارهاي صحنهاي را به روي صحنه بردند اما بعدها به سبب تجربههاي تلخ و بيحوصلگي، مهارحرت شماري به آمريکا، ديگر تمايلي به فعاليت نداشتند. با اين همه وجود ايرج جنتي عطايي و بعدها دو خواهران فرخنيا تدام و حرکت هاي کوچکي ايجاد کردند. گرچه جنتي بيشتر در کشورهاي ديگر (آمريکا و آلمان) فعاليتهاي خود را متمرکز کرد و از همياري تاري هاي اين کشورها براي فعاليت خود بهره گرفت و فرخنيا ها هم تنها به ايجاد محمل همنشينيها تاتري و برخي اجراها بسنده کردند. با اينهمه نمي توان حضور و تاثير اينها را در تاتر ايراني ها در انگليس انکار کرد.
فستيوالها، انجمنها و کانونهاي تاتري
فعاليت دوباره و پيگير تاتر ايرانيان در شهر کلن با برپايي «فستيوال تئاتر ايراني» شکلگرفت. فستيوال شهر کلن که نخستين بار در سال 1994 با عنوان «هفته نمايش ايراني» برپا شد، نخستين تلاش اينچناني در سراسر قاره اروپا و آمريکا از ابتداي زندگي تبعيديان ايراني تا کنون محسوب ميشد. اين فستيوال در ابتدا سبب انسجام، انگيزه و تداوم تاتري در اين شهر و براي مدتي در ديگر شهرهاي آلمان گشت. گرچه شکلگيري نخستين فستيوال با همياري و همفکري شمار بيشتري از تاترورزان همراه بود، اما ديري نپاييد که هريک به دليلي از بدنه فستيوال جدا شدند و در عمل مديريت آن در دست شمار محدودتري باقي ماند. فستيوال از همان ابتدا با تنشها و اختلافات بسيار روبرو شد که اين وضع تا مدتها نيز ادامه يافت. به طوري که در همان نخستين سال فستيوال از هشت گروه شرکت کننده سه گروه راه «انشعاب» برگزيدند و از شرکت منصرف شدند. با اينهمه اين فستيوال به کار خود ادامه داد و تا چندين سال حتي سبب پيدايي نمايشها و شکلگيري گروههاي تاتري جديد شد. شايد بتوان اوج فستيوال تاتر کلن را سال ششم آن دانست. از اين پس فعاليت محدود و توليدات اندک تاتري و اختلافات بسيار کار کيفي و کمي فستيوال را با دشواري بيشتري روبرو کرد.
در دومين سال برپايي فستيوال کلن، شهر هامبورگ خود را براي برپايي فستيوال جديد با عنوان «جشنواره تاتر ايراني هامبورگ» آماده ميکند. اين فستيوال تاريخ برگزاري خويش را کمي زودتر از کلن قرار داد و توانست بسان کلن گرو ههاي فراواني را دعوت کند. اما شور و شوق و تجمع فستيوال هامبورگ هرگز به پاي همانند خود در کلن نرسيد! البته تشنج و اختلافات فستيوال کلن نيز بيشتر از نمونه هامبورگي خود بود. هفت بار فستيوال از سال 1996 تا 2004 در هامبورگ برپا شد. سخنراني مسئوال جشنواره در سال ششم و استقبال اندک ايرانيان مقيم شهر هامبورگ نشان از وضع ناگوار جشنواره بود و آنچه نبايستي ميشد، عاقبت اتفاق افتاد و فعاليت فستيوال مذکور سه سال متوقف شد و ديگر بار و براي هفتمينبار در سال 2004، اما اينبار با تقديم ناگهاني، عجيب و غريب جشنواره به بيستودومين فستيوال بينالمللي تاتر فجر ايران، همه را غافلگير کرد. بسياري از نمايشهاي اين فستيوال همانهايي بودند که يا در سال گذشته و يا با چند ماه تاخير در فستيوال بعدي کلن اجرا ميشدند.
با چند سال فاصله از کشور آلمان فستيوال تاتري در پاريس سال 2000 شکل گرفت. در اينجا برخلاف آلمان از همان ابتدا طرح پايه کار روشن نبود و همين امر سبب شد که گاهي نوعي برهم ريختگي در کار پيدا شود. در ابتدا تاتر نقش محوري در اين فستيوال را داشت، اما در پي تداوم کار مدام از تعداد تاترها کمتر و کمتر شد. متاسفانه نقش مثبتي را که فستيوال کلن توانست براي برپايي و شکلگيري گروههاي تاتري و توليدات آنها ايفا کند، فستيوال فرانسه عاجز از ايفايش بود و در همان دو سه سال اول گرو هاي تاتري و توليدات آنها در فستيوال نقش کمتري ايفا کردند. به طوري که در آخرين فستيوال به دو يا سه نمايش بسنده شد! يکي از علل ناموفقيت فستيوال پاريس حضور مسئوالي بود که خود تصور روشني از هنر تاتر نداشت و همين امر کار برنامهريزي و تصميم را به اطرافيان محول ميکرد و از يک طرحپايه اصولي و مداوم خبري نبود. گاهي ديدگاههاي سياسي و گاهي جنبههاي سودآور بر نحوه برنامه ريزي تاثيرگذار ميگشتند.
در هلند جديترين حرکت در عرصه تاتر ايراني را مديون بنياد فرهنگي ايراني در حرکت» هستيم که در سال 2001 نخستين جشنواره خويش را برپا کرد. اين جشنواره از 9 تا 26 فوريه سال مذکور به طول انجاميد و در برگيرندهي نمايش و فيلم هاي ايراني بود. حرکي که آغازي نيک داشت اما به غير از يکي دو سال نخست خويش نتوانست تداوم يابد و در پي اين سالها تنها مهماندار برخي گروه هاي تاتري ايراني شد و از حرکتهاي بزرگ همچون فستيوال تاتر دست شست.
تلاش براي برپايي فستيوال تاتر در چند جاي ديگر (از جمله مونستر و بوخوم در آلمان) مورد آزمايش قرار گرفت که تنها به برنامهريزي و آرزوپروري و در نهايت به برگزاري يکباره آن خلاصه شد و ديگر هيچ!
امسال در شهر هايدلبرگ (آلمان) نخستين تلاشي تازه در اين زمينه شکل گرفته که اميدواريم ضمن ادامه کار به سرنوشت مشابههاي خويش دچار نشود و سال دوم آن که به زودي در راه است با کيفيت بهتري برپا شود.
در کنار گروه تاتر باربد و گروه تاتر سکوت که تنها به اجراي نمايش بسنده نکردند و سعي داشتند که به اشکال ديگر (برپايي روز جهاني تاتر، انتشار جنگ تاتري و فستيوال) به فعاليتهاي تاتري غنا بخشند، گروه تاتر چهره/کانون فرهنگي چهره نيز در شهر کلن سعي کرد با برپايي بيش از 14 شب تاتري (شبهاي تاتر کلن)، برگزاري چندين جشن روز جهاني تاتر، انتشار 13 شماره کتاب نمايش و بيش از سه سال فعاليت فرهنگي- هنري در «کانون فرهنگي چهره» امکان اجرا و برپايي نمايشهاي فراواني ميسر کند و از اين طريق سبب حرکتي ديگري در عرصه تاتر تبعيد و مهاجر شود.
در بررسي فستيوالها ذکر چند نکته ضرور به نظر ميرسد:
1- عليرغم نقش مثبت اين نهادها، تجربه نشان داد که بيشتر گروههاي تاتري، فعاليت و توليد خود را تنها در حوزه و محدوديت اين فستيوالها خلاصه مي کنند و هرگز توان ايجاد حرکت مستقل و پويا ندارند. به همين خاطر پس از مدتي از انگيزه و توجه کمتري برخوردار ميشوند که آرام آرام سبب محو فعاليت آنها ميگردد و يا اينکه تنها به همان اجراي يکباره فستيوال بسنده ميکنند.
2- ما در اينجا به دليل محدويتهاي بسيار تلاش نکرديم که در کند و کاو علل پيدايي، فراز و فرود اين حرکتهاي تاتري برآييم. اين کار خود امري دشوار است و با ايجاد تنشهاي بسيار روبرو ميشود.
3- نگارنده تا آنجا که ممکن بود از ذکر نام بسياري در اين نوشتاراجتناب کرده است تا اگر اجحافي هم در حق کسي کرده باشيم، غرض شخصي تلقي نشود. اما از آنجا که نگارنده نام و مشخصات دقيق همهي تلاش ورزان تاتري را در آرشيو الفبايي اجراشناسي که همراه اين نوشتار است، ذکر کردهام و تلاش کردهام کسي را از قلم نياندازم، ميتواند نياز و آرزوي بسياري را برآورده کند و سبب رفع سوءتفاهم گردد.
3- مراسم و مناسبتهاي تاتري
نخستين مراسم تاتري در اروپا و پيش از همه در آلمان، بر اساس مدارک موجود، برپايي روز جهاني تاتر است که توسط گروه تاتر باربد در سال 1986 انجام گرفت. تا از هم پاشيدگي گروه باربد دوبار اين کار توسط گروه صورت گرفت.
برپايي فستيوال کلن سبب شد که نخستين بار سمينار تاتري با همکاري کانون نويسندگان در تبعيد برگزار شود. در اين سمينار که يکي از وسيعترين گردهمايي پيشکسوتان تاتري بود، مقولات تاتري توسط بسياري مورد توجه قرار گرفت که بعدها مطالب و سخنرانيهاي آن در مطبوعات منعکس گشت. در کنار اين سمينار به ابتکار برخي از حاضرين از بهمن فرسي قدرداني شد و به پاس حضور و فعاليت هاي تاتري وي يادگاري بدو اهدا شد.
در پي برگزاري شبهاي تاتر کلن که به همت گروه تاتر چهره شکل گرفته بود، يکبار ديگر جشن روز جهاني تاتر، پس از مدتها، در کلن برپا شد. اين جشنها از سال 2001 تا 2004 با وسعت و کميت هاي متفاوت برگزار شدند.
برپايي مراسم قدرداني از فعاليتهاي تاتري رکن الدين خسروي، کارگردان به نام ايراني، يکي ديگر از فعاليتهاي اينچناني گروه تاتر چهره بود.
در آمريکا همانطور که براي دکتر فروغ مراسمي توسط دوستداران تاتري و دوستان و آشنايان وي در سال 2000 برپا شد، براي زندهياد خليل موحد ديلمقاني نيز مراسم با شکوهي در فوريه 2003 (لسآنجلس)، براي قدرداني از زحمات و اشاره به فعاليتهاي وي رخ داد. از لابلاي مطبوعات به نظر ميرسد که مراسم روز جهاني تاتر در آمريکا و کانادا نيز برپا شده که متاسفانه تنها در يک مورد (در کانادا) سند چاپي در اختيار نويسنده اين سطور وجود ندارد.
آخرين مراسم از اين نوع را شايد بتوان قدرداني از فعاليتهاي تاتري عبدالحسين نوشين/ صادق شباويز دانست که سال 2007 در پاريس رخ داد .
4- اجراشناسي
پس از بررسي مراسم و مناسبتهاي تاتري ميرسيم به آخرين بخش تاتر عملي که در اين فهرست الفبايي ارائه ميشود. اين فهرست همانطور ملاحظه ميکنيد براساس نام نمايشها، مراسم، نشستها، فستيوالها تنظيم شده است. يعني برخلاف عنوان متعارف در اجرا شناسي، تاکيد تنها بر نمايش نبوده، بلکه هر نوع برنامه که به نحوي با تاتر ارتباط مستقيم داشته مورد توجه قرار گرفته و در ليست آمده است. از سوي ديگر در اين ليست تنها آن نمايشي آمده که يا زبان آن فارسي بوده و يا يکي از زبانهاي اصلي آن فارسي بوده است. يعني در ليست فوق نمايشهايي که به زبان کشور ميزبان (آلماني، فرانسه، انگليسي و غيره) بوده اند، در ليست قرار نگرفتهاند. با توجه به بحث و انتظار مجله آرش از تهيه آرشيو، نام نمايش مهمان و يا کار مشترک مهاجرـ مهمان نيز در ليست قرار ندارند.در مواردي که بخشي از اطلاعات مربوط به يک نمايش يا خود نمايش مورد اطمينان نبوده در مقابل نام يا در ديگر بخشهاي توضيحي آن علامت پرسش (؟) آمده است. اميدوارم اين آرشيو با دقت انجام گرفته باشد و اهل تحقيق را بيشتر کمک کند و نه دچار سردرگمي. همچنين اميدوارم نامي هم از ذکر نيفتاده باشد. با اينهمه از همه خوانندگان اين انتظار و خواهش را دارم که کار مرا با انتقادات و تذکرات خويش کامل کنند. و اگر کسي بتواند در جهت کامل کردن اين آرشيو مرا ياري کند، سپاسگذار او خواهم بود. ديگر خواهش من اين است که در صورت بهرهگيري از اين آرشيو و مقاله، ذکر منبع آن را از قلم نياندازند.
اصغر نصرتي(چهره)
اکتبر 2007
دوست گرامی با سلام
از شما دعوت می شود از وب سایت هنری اینجانب دیدن نمائید و در صورت امکان در عضویت انجمن هنرمندان ثبت نام نمائید و با نظرات و مقالات خود ما را در این راه بزرگ یاری فرمائید .
وب سایت : www.hiroon.com
انجمن هنرهای نمایشی : www.forum.hiroon.com