اين كار فقط يك عيب داره، ميشه خوب خوندش!

نويسنده: داريو فو

برگردان آزاد از ايرج زهري

 

درباره ي هنرپيشگان و نمايشنامه نويسي

 

سالهاستكه من همه جا ادعا كرده‌ام، كه تنها راه تجديدِ حيات تآتر اينست كه هنرپيشه‌ها را، نه زن و نه مرد، مجبوركنيم، كمدي‌هايشان، ايضاّ تراژدي‌هاي‌شان را، خودشان و هرطور كه دلِ‌شان مي‌خواهد بنويسند- اين ادعا دوپهلوست - دقيقاّ همين را هم مي‌خواهم بگويم، شوخي هم نمي‌كنم. از اين راه حداقل به غناي فرهنگي تآتري‌ها كمك مي‌كرديم، چراكه هنرپيشه‌ها مجبور مي‌شدند بخوانند، يادبگيرند كه چطور بايد نوشت و ساختمان نمايشنامه چگونه بايد باشد. به اين ترتيب هنرپيشه‌هاي با فرهنگي پيدا مي‌‌كرديم، هنرپيشه‌هايي كه مي‌دانند چه بازي مي‌كنند و چه مي‌گويند.

 

هنرپيشه ها بايد بياموزند كه نمايشنامه‌ي خودشان را بنويسند. پس فايده‌ي بديهه سرايي‌ها چيست؟ براي اينست كه متني را همزمان با زبان و ژست و حركت اجرا كنيم. اهميت بديهه‌سرائـي بخصوص اينجاست كه ثابت مي‌كند، تآتر بر روي صحنه كشيدنِ يك متن ادبي نيست كه به درد روخواني و دكلمه مي‌خورد. نه، خير. تآتر حسابش از ادبيات جداست، حتي اگر ادبيات با هزار دوز و كلك بخواهد خودش را به تآتر تحميل كند. برتولت برشت درباره‌ي شكسپير گفته بود: "افسوس كه نمايشنامه‌هاي او ادبيات خوبي هم هستند، اين تنها عيب اوست." حق با برشت است. نمايشنامه‌ي به دردبخور - و اين ادعا دوپهلوست - نبايد به عنوان ادبيات جالب باشد. محاسن يك نمايشنامه را بايد به وقت اجرا كشف كرد. حالا هركس، هرچه مي‌خواهد بگويد، من وقتي «دن ژوئن» و «تارتوف» را با اجراي هنرپيشگان روي صحنه ديدم، فهميدم كه با شاهكار روبرو شده‌ام. چندي پيش يك كمدي از نوشته‌هاي «كارلو گولدوني» را روي صحنه ديدم، كه وقتي آن‌را خوانده بودم، به نظرم كار كم اهميتي جلوه كرده بود، در حاليكه اجراي صحنه‌ايِ آن چنان مرا تحت تاثير قرارداد كه كمتر برايم اتفاق افتاده بود. راستش بايد بگويم كه كارهاي گولدوني بطوركلي مرا جذب نمي‌كند. درحاليكه متن‌هاي «ِبئـولكو» را سال‌ها پنهان كرده بودند. چه كساني؟ ادبا. چرا؟ براي اينكه جزء ادبيات به حسابش نمي‌آوردند. متوني كه به زبان‌هاي محلي در باره‌ي موضوع‌هايي مانند گرسنگي، سكس، فقر و خشونت نوشته شده بود و اينها چنين موضوع‌هايي را جزو هنرِ والا به حساب نمي‌آوردند!

از طرف ديگر مي‌دانيم كه دعواي ميان مردمِِ تآتر با ادبا سرِ دراز دارد. از جمله «ديدِ‌رو» با تحقير و اشمئـزاز به «كمديا دل ارته» نگاه مي‌كرد، اگر برايتان جالب است مقاله‌هاي «كارلوگوتزي»، كه اديب برجسته‌اي بود و براي خراب كردنِ گولدوني نوشته است، بخوانيد. از نوشته‌هاي كساني كه عليه نويسندگان صحنه داد قلم داده‌اند، مي‌شود يك كتابخانه را پركرد. عليه شكسپير هم نوشتند، ايضاّ عليه مولير و اورپيد.

اظهر من‌اشمس است كه نويسنده‌اي كه خودش بازي مي‌كند، اين امتياز را دارد كه در همان لحظه‌اي كه كلمه‌اي را روي كاغذ مي‌آورد، هم صداي خودش را مي‌شنود و هم جواب تماشاگر را. او ورود و ديالوگِ بازيگران را، نه از سالن تماشاگران، بلكه برعكس به صورت يك اتفاق از روي صحنه به طرف تماشاگران قرار مي‌دهد. به ظاهر اين تفاوت كوچك به نظر مي‌آيد. ما مديون كشف پيراندللو هستيم كه مي‌گفت: "ياد بگيركه روصحنه بايستي، وقتي مي‌خواي بنويسي." درست است كه پيراندللو هنرپيشه نبود ولي با هنرپيشه‌هايش زندگي مي‌كرد. براي اجراي كارهايش، خودش را به قالب پيشكسوت بازيگران در مي‌آورد. بماند كه زنش در اكثركارهايش هنرييشه‌ي اصلي‌اش بود. پيراندللو همه چيزش را فداي تآتر مي‌كرد، ازجمله تا يك شاهي آخر درآمدش را. او از آن دسته آدم ها نبود كه نمايشنامه‌شان را زير بغل مي‌گذارند و يك راست سراغ رئـيس تآتر را مي‌گيرند. پيراندللو نمايشنامه‌هايش را در تآتر خلق مي‌كرد، در اطاق رختكن، ضمن تمرين، حتي تا آخرين دقيقه، پيش از اجرا نوشته‌اش را تصحيح مي‌كرد. يكي از مشاجره‌هاي او با هنرپيشه‌ي معروف زنش «بوربوني» ، معروف است. پيراندللو‌ي عاشق، شبِ پيش از اولين اجراي نمايشش از او خواسته بود كه يك متنِ سه صفحه اي را از حفظ كند. پيشكسوتان ما تعريف مي‌كنند كه پيراندللو پس از اجرا هم، تا آخرين اجرا پيشنهادهاي تازه مي‌كرد و نمايشنامه‌اش را تغييرمي داد.

------------------------------------------------------

پانويس‌ها:

از كتاب «راهنماي كوچك تآتر براي هنرپيشه، اثر دارو فو.

Dario Fo, Kleines Handbuch des Schauspielers

ناشر : Verlag der Autoren, dritte Auflage 1997 Frankfurt am Main

اين عنوان از ترجمان است

نمايشنامه نويسي هنرپيشگان از مسائل مهم تآتر است. اتفاقاّ درست از زماني كه در اروپا نويسندگان، جدا از گروه‌هاي تآتري نمايشنامه نوشتند و براي اجرا به گروه‌ها دادند، («بومارشه»، خالق «عروسي فيگارو» 1732 - 1799 و «ديدرو» 1713 -1784 ) جدايي ميان تآتر و نويسنده آغازشد. در ايران ما از نحستين اقتباس‌ها از آثار مولير، تا به امروز در بيشترين برنامه‌هاي تآتري همواره نويسنده خود كارگردان و بازيگرِ نمايش خود بوده است ( از پيشكسوتان نسل اول: ميرزا احمدخان كمال الوزاره، نسل دوم: غلامعلي خان فكري معزالديوان، رضا كمال شهرزاد، ذبيح الله بهروز، حسن مقدم (علي نوروز )، علي اصغر گرمسيري، فضل الله بايگان و نسل سوم: عباس جوانمرد، علي نصيريان، بهرام بيضايـي، پرويز صياد، پرويز كاردان، عباس نعلبنديان، اسماعيل خلج، آشوربانيپال بابلا، دكتر علي رفيعي - اميدوارم همكاري را ازياد نبرده باشم - و بالاخره اين نويسنده. (با بهره گيري از كتاب «بنياد نمايش در ايران» اثر دكتر ابوالقاسم جنتي عطائـي.) از سوي ديگر همه مي دانيم كه كار بازيگر، به گونه‌ي شب و روز است: با هربار اجرا همچون روز روشن و با پايان اجرا همچون شب خاموش مي‌شود. آنچه از اجراي تآتر باقي مي‌ماند حضورِ شخصيِ آن در ذهن تماشاگر است. در حاليكه نمايشنامه سندي است ماندگار كه هميشه مي‌تواند مورد استفاده‌ي گروه ها قرارگيرد، البته به شرطي كه مقبول خاص و عام افتد، كه ما متاسفانه در اين راه، در بيشتر موارد تاكنون موفق نبوده‌ايم. درست به همين جهت، براي خلق تآتري ماندگار، ارجح است كه هنرپيشگان و نويسندگان باهم براي صحنه بنويسند. به اين هدف از چند راه مي‌شود نزديك شد. يكي اينكه از نويسندگان دعوت كنيم كه در تمرين‌هاي يك نمايش‌‌شركت كنند. راه ديگر برگزاري نشست‌هاي تآتري است كه در آن هنرپيشگان نويسندگان را با مسائـل حرفه‌اي تآتر، از بازيگري و كارگرداني گرفته، تا نقش دكور و نور و صدا و مانند آن آشنا كنند و نويسندگان هنرپيشگان را با زبان و ادب و سبك‌ها و شگردهاي نويسندگي.

Don Juan ( 1665 ) و Tartuffe ( 1664 ) از نمايشنامه هاي مولير Jean Baptist Molière است.

نويسنده با الهام از «تارتوف» مولير نمايشنامه‌اي با عنوان «فقيرعليشاه» نوشت كه با كارگردانيِ خود آن را در جشنواره‌هاي هامبورگ و كلن، با بازي رامين يزداني روي صحنه آوردم. ( مهر و آذرماه 1378 - اكتبر و نوامبر 1999 )

Angelo Beolco مشهور به Ruzanteهنرپيشه و نمايشنامه‌نويس ايتاليايي، پيش‌آهنگ تآتر كمديا دل ارته (1502- 1543).

Denis Didèrot فيلسوف و نمايشنامه‌نويس فرانسوي، بنيانگزار دائـره المعارف آن كشور 1713 -1784.

Luigi Pirandello ( 1867 - 1936 ) نمايشنامه نويس ايتاليايي. از او، تا آنجا كه نويسنده به خاطر دارد، درايران «شش شخصيت در جستجوي يك نويسنده» به كارگرداني پري صابري اجرا شده است كه زنده ياد فروغ فرخزاد نيز درآن اثر بازي كرد. «انسان، حيوان و تقوا» ي پيراندللو نيز به كارگرداني آربي اونسيان در تآتر شهر اجراشد.

Paola Borboni ( 1900 - ؟ ) هنرپيشه‌ي مشهور ايتاليايـي.

 

 

| (نظر دهيد)

در مورد اين مطلب نظر دهيد

آرشيو