عزيزالله بهادري
گفتارم
را با اين بيت حافظ شروع ميكنم: روندگان حقيقت به نيم جو نخرند قباي اطلس آنكس كه از هنر عاريستاين شعر را زنده ياد عبدالحسين نوشين دستور داد بر سردر «تآتر فردوسي» در لالهزار حك كردند و اكنون كه آن تآتر معروف چندين دهه است که به سينما تبديل شده، هنوز هم آن شعر بر سردر آن باقي است و ياد و خاطره
ی درخشان نوشين را در اذهان زنده ميکند.باز با اجازه ميخواهم گفتارم را به ياد و به افتخار عبدالحسين نوشين شروع كنم. زيرا نوشين به حق شخصيت برجستهيي در تاريخ تآتر ايران است. او پايهگذار تآتر جدي، نوين و مترقي ايران است. سبك كارش با گذشتگانِ دورانِ خودش فرقي فاحش داشت. در انتخاب نمايشنامه و تمرينها وسواس بسيار داشت. سوفلور را حذف كرد. تمرينها حداقل سه ماه (سايرين يك هفته يا دو هفته) طول ميکشيد. انضباط را براي تمرين، براي صحنه و براي سالن به شدت اجرا ميكرد. پشت صحنه همه - كارگران و كاركنان و هنرمندان - ميبايستي درجا راه میرفتند. سر ساعت درِ سالن بسته ميشد و بعد از شروع نمايش هيچکس حق ورود به سالن را نداشت. در نتيجه تماشاگراني كه به اين تآتر ميآمدند به طور كاملا متفاوت به اين تآتر نگاه ميکردند و احترام و ارزش ديگري براي آن قايل بودند. در هر حال نوشين بنيانگذار گهوارهيي شد كه در بستر آن تآتر مملكت ما رشد و جهش ناگهاني كرد. او به طفل شيرخوارِ تآترِ آنزمان جان تازه بخشيد و باعث تغيير و تحرك اين هنر نوپا گرديد.
نمايشنامههايي كه نوشين به روي صحنه آورد، از جمله عبارت بودند از «مستنطق»، «ولپن»، «مردم»، «پرندهي آبي»، «سرگذشت» و غيره که همگي با استقبال بينظيري از طبقات مختلف مردم روبهرو شد. چنين استقبالي تا آنزمان در تاريخ تآتر ما سابقه نداشت. از همين رو كار تآتري نوشين نقطه عطفي در تاريخ تآتر ايران به شمار ميرود.
بايد گفت كه نوشين ستارهيي بود كه در آسمان تاريك تآتر آنزمان ناگهان درخشيد و به اصطلاح ماه مجلس شد. به پيروي از سبك كار و روش او ساير تآتريها نيز به دستوپا افتادند و سعي در بهبود كارشان، چه از لحاظ فرم و چه از لحاظ محتوا، به عمل آوردند.
اما براي آنکه نظر اجمالي به تآتر ايران، آنهم تآتر به سبک اروپايي آن، بهتر و راحتتر دنبال شود، کار بررسي را بر اساس تآترهاي ايجاد شده در تهران قرار داده ام. تآترهاي ايجادشده از بدو زايش تآتر به سبک اروپايي در ايران را ميتوان بدين قرار ذکر کرد:
1 ـ تآتر دارالفنون
2 ـ تآتر در منازل و محافل خصوصي
3 ـ تآتر ملي (اولين تآتر دايمي در لالهزار )
4 ـ تشكيل گروههاي تآتري
5 ـ تماشاخانه تهران (دومين تآتر دايمي در لالهزار)
6 ـ تماشاخانه هنر (سومين تآتر دايمي در لالهزار)
7 ـ تآتر فرهنگ
8- جامعه باربد
9- تآتر فردوسي
10- تآتر گيتي
11- تآتر شهرزاد
12- تآتر بهار
13- تآتر كشور
15- تآتر سعدي
16- تآتر سنگلج
17- تآتر شهر
18- تآتر مولوي.
البته بعد از سالهاي 1325 دو تآتر ديگر هم برپا شد که مخصوص نمايشهاي روحوضي و سياهبازي بودند. يكي از اينها در نزديكي سينما ...، يعني تقاطع خيابان سيروس و اسماعيلبزاز (مولوي) و ديگري هم در دروازه قزوين قرار داشت و كاركنان آنها همان دستههاي روحوضي بودند. زمانه عوض شده بود. ديگر عروسيهاي سنتي كمتر برپا ميشد و جشنهاي ختنهسوران و عروسيها بيشتر در باشگاهها و با اركستر برگزار میشد. و اينها براي خودشان در محلههاي پايين شهر مكاني درست كرده بودند و بهاصطلاح تآتر ميدادند.
تآتر دارالفنون
در زمان ناصرالدين شاه و به امر او در دارالفنون اولين تآتر به سبك اروپايي ساخته شد كه ميگويند گنجايش 300 نفر تماشاگر را داشت و نمايشنامهها هم از مولير ترجمه و اقتباس ميشد. اغلب ترجمهها كامل و وفادار به مضمون نبودند و نمايشهايي هم که گهگاه بر روي صحنه ميآمدند، كاملا جنبهي آماتوري داشته و خاص معدودي از درباريان و اشراف تهران بودند. از همين رو تودهی مردم به اين نمايشها راه نداشتند. بعد از مدتي اين تآتر تعطيل و تخريب شد.
مصطفي اسكويي
در كتاب «پژوهشي در تاريخ تآتر ايران» علت تعطيل شدن اين تآتر را چنين روايت ميکند: كمبودهاي هنري و بياطلاعي و بيتجربگي بازيگران تجددطلب طبيعتا نميتوانست پاسخگوي انتظارهاي نمايشيِ تماشاگرانِ محدود و تمنيات تفريحي و تفنني شاه باشد. به همين علت استمداد از تقليدچيان درباري و مطربان روحوضي [مانند كريم شيرهيي و اسمعيل بزاز] که مآلا زمينهی بيحرمتي هنر و هنرمند را فراهم ميآورد، براي نقاشباشي الزامي شد. ... در هر حال جدا ماندن، ناتوانيِ هنري و ميانداريِ مقلدان و مطربان که بهترين مستمسك در دست افراد "فناتيك" بود، سال 1267ش. موجب تعطيل و سپس تخريب نخستين تالار كامل العيار «تآتر دارالفنون» شد. (چاپ اول ص. 92 و 93)تآتر در منازل و محافل خصوصي
بعد از تخريب تآتر دارالفنون عدهيي از جوانان تآتردوست و روشنفكران و تجددخواهان آن زمان با تشكيل گروهها و انجمنهايي جهت اجراي تآتر و اعمال شوق و ذوق تآتري خود نمايشنامههايي مينوشتند. يا اينكه از آثار خارجي ترجمه و اقتباس ميکردند و در منازل و محافل شخصي نمايش ميدادند. از جملهی اين اشخاص، افراد سرشناسي مثل ذكاءالملك فروغي، سليمانميرزا اسكندري، عبدالله مستوفي، سيدعليخان نصر و ظهيرالدوله را بايد نام برد.
فعاليت نمايشي اين انجمنها كاملا جنبهي آماتوري و خصوصي داشته و بيشتر به منظور كسب اعانه و جمعآوري پول براي امور خيريه بوده است.
بعد از شهريور بيست، در سال 1322 يك نمونه از اين قبيل محافل را من خود شاهد و ناظر بودم و آن كلوپ خصوصي «جامعه باربد» بود كه در آن عدهيي عضو بودند كه اغلب آنجا ورقبازي ميکردند و بودجهي كلوپ هم از حق عضويت اين اعضا تامين ميشد و هر چندماه يكبار هم يك پرده تآتر، يا يك پرده تابلوموزيكال و يا يك كنسرت روبهراه ميکردند و مقداري هم كارت يا بليطهاي همت عالي ميان افراد علاقهمند پخش ميکردند. مبلغ جمع آوري شده را هم، ظاهرا يا باطنا، صرف امور خيريه ميکردند. البته بعدا اين كلوپ جامعه باربد تبديل به يك تآتر دايمي به سرپرستي مرحوم اسمعيل مهرتاش در خيابان لالهزار گرديد كه به شرح آن بعدا خواهم پرداخت.
تآتر ملي، اولين تآتر دايمي در لالهزار
به روايت معزديوان فكري كه از پيشكسوتان تآتر است، براي اولينبار در سال 1300 در خيابان لالهزار جنب بالاخانهی مطبعهي «فاروس» تابلويي بالا ميرود كه روي آن نوشته شده است «تآتر ملي» . اين تآتر که گنجايش 50 تماشاچي را داشته و ازگيشهی فروش بليط برخوردار بوده و تماشاچيان براي ديدن نمايش ميبايستي پول ميپرداختند، اولين تآتر دايمي تهران محسوب ميشود.
موسس اين تآتر عبدالكريم محققالدوله بود كه خودش هم نمايشنامه مينوشت و هم ترجمه و اقتباس از پيسهاي مولير میكرد و به کارگرداني خودش بر روي صحنه ميآورد.
سيدعليخان نصر
و عنايتالله شيباني با او همكاري داشتند. پيس افتتاحيهی اين تآتر «بازرس» اثر گوگول بود كه نادر ميرزا نامي كه عضو وزارت امور خارجه بود آن را ترجمه کرد و چون جنبهي انتقادي داشت و منعكسكنندهي رشوهخواري، فساد، و حقهبازيهاي دستگاه دولتي زمان نيكلاي اول روسيه بودهاست، با اقبال عمومي مردم روبهرو شد.اين تآتر گويا 5 سال فعال بوده و در اين مدت جمعا بيست نمايشنامهی ايراني و ترجمه در آن به روي صحنه ميروند كه حدودا 14 الي 15 تاي آن ترجمه از آثار خارجي، مخصوصا مولير، بوده است. نمايشها از اين قرارند:
بازرس؛ .......................................... ترجمه از گوگول
كورش كبير؛ .................................. اثر عبدالكريم محقق الدوله
تربيت ناقص؛ .................................. اثر عبدالكريم محقق الدوله
ارباب اعيان؛ ................................... ترجمه از مولير
طبيب عشق؛ ................................... مولير
مزاحم يل سرخر؛ ........................... مولير
همبستر منفعل؛ ............................... مولير
ناخوش خيالي؛ .............................. مولير
گيج ـ اسكاپن؛ .............................. مولير
بوالهوسي مكرر؛ ............................ مولير
ميرزا كمال الدين؛ ......................... تارتوف، ترجمه ذكاءالملك فروغي
عروس بيجهاز؛ ............................ مولير
عروس وكيل باشي؛ ...................... بومارشه
احساسات جوانان ايراني؛ .............. افراسياب آزاد
لورا و شهرستانك؛ ....................... معزديوان فكري
مسيو ژردان؛ ................................ فتحعلي آخوند زاده
حكيم و مستعليشاه؛ ................... آخوند زاده
جادوگر؛ ..................................... آخوند زاده
خرخر؛ ........................................ ترجمه از تركي
در هر حال اين تآتر گهوارهيي بود که به مدت 5 سال با برنامههاي متنوعي كه بر روي صحنه آورد، به رشد كودكي تآتر ايران كمك لازم را نمود و باعث و موجد علاقهي مردم به تآتر جديد گرديد. دستاندركارانِ آن با وجود عدم اطلاع كافي از هنر تآتر و امكانات بسيار محدود آن زمان با همت و علاقه و پشتكار به تجربههاي خود افزودند و تودهي مردم را با سبك نويني از نمايش و سالن و صحنه آشنا کردند. با مرگ محقق الدوله ادامهي كار اين تآتر هم پايان پذيرفت.
نكتهي قابل توجه و دقت در اين بررسي اينست كه طفل شيرخواري كه در بستر اين گهوارههاي تآتر به رشد خود ادامه ميداد، هميشه از شير مادر كه نمايشنامهی ايراني باشد، محروم بود و بيشتر با شيرخشك خارجي، پيسهاي ترجمه، تغذيه ميشد.
ما درامنويس يا ادبيات نمايشي نداشتيم. با وجود ادبيات غني و كهنسال خود از ادبيات نمايشي برخوردار نبوديم. و اگر كساني هم در اين راه ذوقآزمايي كردند، خيلي معدود بودند و از تكنيك اين كار اطلاع چنداني نداشتند. البته اين خود مبحث جداگانهيي است و بحث جداگانهيي را ميطلبد.
بعد از تعطيل تآتر ملي، گروههايي مثل «كمدي اخوان»، «كمدي ايران»، «كلوپ موزيكال»، «جامعه باربد»، «استوديو درام كرمانشاهي»، «تآتر نكيسا»، «تآتر مركزي»، «ايران جوان»، «تآتر صنعتي» و غيره به وجود ميآمدند.
از ميان اين گروهها دو گروه كار و فعاليتشان در روند رشد تآتر و تجربههاي بازي و سياهمشقهاي نمايشي سهم بسزايي داشتند؛ يكي از آنها «كمدي ايران» به سرپرستي سيدعليخان نصر بود و ديگري «استوديو درام كرمانشاهي» به سرپرستي ميرسيفالدين كرمانشاهي.
كمدي ايراني؛ سيد علي خان نصر
بعد از تعطيل تآتر ملي، سيدعليخان نصر كمدي ايران را تاسيس کرد. به اين ترتيب كه در خيابان لالهزار هتلي بود به نام گراند هتل. در آنزمان مسالهی سالن نمايش يكي از مشكلات اوليه بود. آقاي نصر صاحب اين هتل را تشويق و ترغيب کرد تا سالن رستوران هتل را طوري برپا كند كه به كار تآتر هم بيايد و به اين طريق صحنه و سالن گراند هتل مكاني براي اجراي تآتر شد و نمايشنامههاي بسياري توسط خود او و رژيسورهاي آنزمان بر روي صحنه آمد. در بارهي استاد عليخان نصر و خدماتش در زمينهی رشد و پيشرفت تآتر بايد گفت كه ايشان در واقع يكي از دولتمردان والامقام آنزمان بودند و سمت هاي سفير و وزير و غيره را هم به عهده داشتند ولي عشق و علاقه و دلبستگي به تآتر با وجودشان عجين بود. ايشان سالها به بازيگري پرداختند و نمايشنامه نوشتند. در سفرهايي كه به اروپا ميکردند، با تآتر آنجا آشنايي پيدا كرده و بسياري از آثار نمايشي را ترجمه و يا اقتباس كرده و بر روي صحنه ميآوردند. به روايتي ايشان 50 نمايشنامه ترجمه، اقتباس و يا نوشته اند؛ در سال 1317 اولين هنرستان هنرپيشگي را تاسيس كردند و نامداران تآتر چون محمدعلي جعفري، مصطفي اسكويي، هوشنگ سارنگ، پرويز اعظمي، زاهد، نقشينه، بهشتي، مجيد محسني، رضا رخشاني، نصرت كريمي، حميد قنبري، عصمت صفوي، ايران قادري، هورفر، ايران دفتري، پرخيده، جهانبخش و بسياري ديگر از شاگردان ايشان و از فارغ التحصيلان اولين دورههاي اين هنرستان بوده اند.
خلاصه اينكه آقاي سيدعليخان نصر نقش مسلم و بسزايي در پيشبرد تآتر ايران داشته و بهحق عدهي زيادي از دستاندركاران تآتر او را پدر تآتر ايران ناميده اند.
استوديو درام كرمانشاهي
همزمان و همتراز با آقاي نصر مرد با كفايت و با ذوق و با استعدادي ديگری بود به نام ميرسيفالدين كرمانشاهي. او که در قفقاز و مسكو در رشتهي تآتر تحصيلات و تجربياتي داشته، به ايران ميآيد. كرمانشاهي پس از ورود به ايران ابتدا در تبريز در تآتر شيروخورشيد مشغول كار ميشود. بعد به تهران ميآيد. ابتدا در جامعهي باربد و سپس در گروه نكيسا فعاليت تآتري خود را آغاز ميکند. مدتي بعد خودش مستقلا در لالهزار محل فعلي سينما «ايران» به ساختن سالن و صحنهی تآتر اقدام ميکند و اسم آنرا هم ميگذارد «استوديو درام كرمانشاهي» و عدهيي از هنرپيشگان و نويسندگان با ذوق را هم دور خود جمع ميکند و تحت نظر و روش منضبط و متفاوت خويش كار هنر تآتر را پيش ميبرد.
ميگويند كوشش دايم و پرشور كرمانشاهي و دلبستگي و احترام عميق او به هنر تآتر در بين هنرپيشگان و همكاران دوران خودش زبانزد همگان بوده است. به خصوص كار دكورسازي حرفهيي را او در تآتر باب كرد و خودش دكورساز هنرمندي بود. پيس «ليلي و مجنون» را براي اولين بار با سبك خاص و دكوراسيون مجلل و زيبايي بر روي صحنه آورد و حيرت و تحسين تماشاچيان را برانگيخت.
حتي ميگويند دكورهاي نمايشنامهي «سم زندگيم» كه خود بر روي صحنه آورده بود، از شاهكارهاي عصر محسوب ميشد.
در گذشته در تآتر، دكورسازهايي داشتيم كه در روسيه آموزش و تجربه آموخته بودند. بعد از كرمانشاهي ميتوان از برادران سروري نام برد كه ارمني الاصل بودند. بعد هم خاكدان كه آذربايجاني بود و تا همين چند سال پيش هم فعاليت داشت. وي در دكورهاي عظيم سينمايي هم تخصص داشت. دکورهای سريال هزار دستان يکي از هنرورزيهاي وي محسوب ميشود.
كرمانشاهي هنرمندي مترقي و درعينحال بسيار حساس و زودرنج بود. ميگويند در اثر اختلاف با صاحبان تآترها و گروههاي ديگر و رقابتهاي نامشروع كه در كار او اخلال میكردند، به دست خويش به زندگياش خاتمه داد.
تآتر كرمانشاهي در زمان خود بستر آزمايش و كارگاهي بود براي بروز استعدادهاي جوان آن دوره و چهره كردن نامداراني چون خانم لُرتا، خانم چهره آزاد، پرخيده، خانم دفتري، حسين خيرخواه، علياصغر گرمسيري، علي دريابيگي، آقا رفيع حالتي و سايرين.
ادامه دارد
در مورد اين مطلب نظر دهيد