خليل موحدديلمقاني
بخش نخست
تآتر
نوپاي ايران كه گروهي به آن "تآتر به شيوه فرنگي" نام دادهاند, زائيدهي دوران روشنگري ايران است, دوراني كه پس از شكست ايرانيان از روسها (ميلادي 1813 و 1228هـ. ق.) آغاز ميشود. دوراني كه همراه است با تحول فكري انديشمندان ايراني. انديشمنداني كه تحت تاثير افكار آزاديخواهي روشنفكران اروپايي در پي زيرو رو كردن روابط اجتماعي و سياسي و اقتصادي بودند.موضوع مورد بحث ما, برخورد اين تآتر نوپا با قدرت يا حكومت مركزي است و محدوده زماني آن از آغاز حكومت مشروطه تا 1320 شمسي يا پايان حكومت رضا شاه پهلوي است.
پيش از اينكه تآتر نو مرسوم گردد, ما خود دو نوع نمايش بومي داشتيم؛ تعزيه و تقليد. تعزيه يا شبيهخواني تنها در ايام عزاداري به نمايش در ميآمد و براي مويهكردن و كسب آرامش روحي وسيلهيموثري بود, ولي براي مطرحكردن مسايل حاد اجتماعي و سياسي مناسب نبود.
تقليد يك وسيله سرگرمي بود و قالب مناسبي براي مطرح كردن موضوعهاي انتقادي زمان نبود به ويژه كه بازيكنان آن با بديههسازي همراه دلقكي و متلكگويي و به كار گرفتن كلمات سبك و گاهي زشت و بازاري, هركاري كه دلشان ميخواست روي صحنه انجام ميدادند.
در فضاي آن زمان, انديشههاي تازه پراكنده بودند و اين انديشههاي نو كه بنا بود در قالب نمايش درآيد, در قالبهاي تعزيه و تقليد جاي نميگرفت و نه اينكه هر انديشهي نو, قالب خود را طلب ميكند و در جستجوي آنست, نمايش ايراني آن دوره قالب جديد خود را در نوع فرنگي آن يافت, يعني قالب فرنگي را گرفت و انديشههاي نو ايراني را در آن ريخت. همچنان كه شعر و داستان نويسي دوره مشروطه هم قالبهاي جديد خود را از فرنگ گرفتند.
از سوي ديگر تعزيه و تقليد هر دو تحت حمايت دربار و صدراعظم و دولتمردان قاجار قرار داشت به ويژه شبيهخواني در دههي محرم باشكوه و زرق و برق بسيار در تكيه دولت و تكيههاي ديگر تهران نمايش داده ميشد.
بنياد تعزيه كه بر سادگي و بيچيزي استوار است و عاري از هرگونه زرق و برق ظاهري است, در دست دولتمردان وسيلهاي شده بود كه ثروت و قدرت خود را به نمايش بگذارند و تظاهر به دينداري كنند و به رقابتهاي نامناسب به پردازند. آقاياني كه در طول سال از هيچگونه اجحاف و ستم رويگردان نبودند با ده روز عزاداري ميخواستند گناهان خود را پاك كنند.
همان طور كه اشاره شد نطفهي تآتر جديد ايران سي الي سيوپنج سال پيش از نهضت مشروطه بسته شد. در آغاز از راه ترجمه نمايشنامههايي چند, ادبيات نمايشي در حوزه ادبيات آن زمان راه يافت و صد البته اديبان آن را جدي نگرفتند و نپذيرفتند.
ميرزافتحعلي آخوندزاده
(1257-1191 شمسي مطابق (1878-1812 ميلادي) يكي از نخستين ايرانيهائيست كه پيش از مشروطه نمايشنامه نوشت. نمايشنامههاي او كه به زبان تركي نگارش يافته بود, توسط ميرزاجعفر قراچهداغي در سال 1250 شمسي مطابق 1871 ميلادي به فارسي برگردانده و چاپ شد و از طريق اين ترجمهها انديشههاي آخوندزاده و ديدگاههاي او در باره نمايش به ايران راه يافت و طرفداراني يافت, يكي از اين پيروان, ميرزاآقا تبريزي, چند نمايشنامه به فارسي نوشت كه در واقع او نخستين نمايشنامهنويس فارسي زبان بود كه مسايل و مشكلات زمان خود را در نمايشنامههاي خود مطرح كرد: نمايشنامههاي او طبق پاسخي كه آخوندزاده پس از خواندن نمايشنامههاي او داده به تاريخ 1871 ميلادي است. پس بايد نمايشهاي ميرزاآقا در حوالي سالهاي 1870 و 1871 ميلادي نوشته شدهباشد.نمايشنامههاي ميرزاآقا برخلاف نمايشنامههاي آخوندزاده به علت حملهي شديد و تند او به دولتمردان دورهي قاجار, پيش از مشروطه انتشار نيافت, ولي در دوره مشروطه انتشار يافت.
نكته ديگري را كه بايد در اينجا يادآوري كنيم اينست كه نمايش در هر كشوري براي نمايشدادن و تماشاكردن نوشته ميشود, نه براي خواندن و كتابت. ولي در ايران برعكس, چون وسيله نمايش دادن فراهم نبوده, نمايشنامهها در مرحله اول براي خواندن و انتشار دادن نوشته ميشود تا براي نمايشدادن و تماشاكردن. از اينرو بيشتر نمايشنامههاي ايراني كه پيش از اجرا چاپ شدهاست, داراي ايرادهاي فني بسيار است.
و اما در اين بستر جديد ادبيات نمايشي, دو گونه انديشه و ديد جريان داشت كه هر دو به پيش از مشروطه وابسته است. نخستينبار از راه ترجمه نمايشنامههاي مولير و نوشتههاي آخوندزاده به ويژه عقايد او در بارهي تآترِ معترض و انتقادي كه در قالب كمدي اجتماعي عرضه شد به حوزه نمايش راه يافت.
در كنار اين كمدي انتقادي و اجتماعي, نوع ديگري از نمايش به وجود آمد كه تراژدي بود و نگرشي داشت تازه و انتقادي به گذشتهي دور و تاريخ ايران. اين حركت هم از راه ترجمه وارد حوزهي نمايش شد, و از برگردان دو نمايشنامهي تاريخي و اسطورهاي, نامهنادري از نريمان نريماناف ترك زبان اهل قفقاز به ترجمه تاجماه آفاقالدوله و تآتر ضحاك نوشتهي سامي بيك از نويسندگان عثماني به ترجمه ابراهيم آجودانباشي برادر تاجماه, كه هر دو نمايشنامه به سال 1284 شمسي مطابق 1905 ميلادي چاپ شدند.
بنابراين از اين مقدمه نتيجه ميگيريم كه دو نوع نگرش تازه و انتقادي تازه در ادبيات نمايشي راه يافت كه عبارت بودند از:
نگاهي معترضانه و انتقادي به وضع و حال موجود و خردهگيري از آن، براي "تهذيب اخلاق مردم, و عبرت خوانندگان و مستعمان."
نگاهي پر تاسف بر گذشته و يادآوري شكوه آن دورههاي دور و نكتهگيري از ضعفها و زيادهجوييها, براي پايهريزي يك وضع مطلوب.
نمايشنامهنويسان هر دو گروه, خود را مصلحان جامعه ميدانستند و در پي دگرگوني وضع وخيم و بدِ اجتماع بودند.
ما در اين گفتار تنها به برخورد قدرت با آثار نمايشي, نمايشنامهنويسانِ رده يك نگاه ميكنيم و بحث در باره ردهي ديگر را به وقتي ديگر ميگذاريم.
با صدور فرمان مشروطيت به سال 1324 هـ. ق. مطابق پنجم ماه مه 1906 ميلادي بلافاصله نخستين دوره مجلس شوراي ملي افتتاح شد و دولت بر سر كار آمد. در واقع ميتوان گفت با تشكيل مجلس شوراي ملي, كاسهي يك پارچه استبداد ترك برداشت و جامعه ساكت و آرام و بيتحرك به راه افتاد و غوغايي برپا شد و در هر زمينهي فرهنگي و اجتماعي فعاليت سازندهاي آغاز شد و در اثر ايجاد شرايط جديد, براي هنرمندان و نويسندگان در زمينههاي گوناگون مخاطبان جديدي پيدا شد هر چند اين مخاطبها كم بودند, ولي مهم بودند و روز به روز بر تعداد آنها افزوده ميشد.
اين مخاطبهاي تازه باعث دگرگون شدن موضع و موضوع هنر شدند. روزنامهنگاران براي آگاهي تودهي مردم نوشتند, شاعران براي مردم عادي شعر گفتند, نويسندگان براي خوانندگان طبقه متوسطه داستان نوشتند, فرهنگيان براي عامه مردم مدرسه باز كردند و در كنار اينها تآتريها هم وارد گود شدند و براي آگاه كردن مردم, شروع به نمايش دادن كردند. هر چند كه نخستين مجلس شوراي ملي با لايحه گنجاندن تآتر در برنامه شهرداريها مخالفت كرده بود, ولي بيرون از مجلس منورالفكران, آزاديخواهان, فرهنگيان به تشكيل گروهاي تآتري پرداختند. يعني تآتر فعال و اجرايي تازه, زائيدهي عصر جديد, يعني عصر آزادي و دمكراسي بود. انديشههاي نمايشگران در اين دوره علني شد. آغازكنندگان تآتر جديد, با دانش كمي كه از تآتر داشتند, در واقع بيشتر آنها تجربه كنندگان با شوري بودند تا تآتر آموختگان كار كرده. كار آنها هر چند از جهت فني بسيار ضعيف بود, ولي موضوعها زنده بود, آرمان داشت, تازه بود, پر نفس و پويا بود. اين تآتر شهامت داشت و رو به آينده حركت ميكرد.
با آغاز نمايش در اين دوره, سه حركت تآتري در كنار هم راه افتادند:
گروههاي تآتري تشكيل شدند و نمايش دادند.
نويسندگان جديد به نمايشنويسي پرداختند.
روزنامه تأتر و نقد تآترنويسي باب شد.
فضاي باز و آزاد دوره آغازين مشروطه, جو مساعدي بود براي فعاليتهاي مختلف و حتي نمايشنامههاي تند و ستيزنده ميرزاآقا كه عليه حكومت بود, كمكم چاپ شدند ولي بدون ذكر نام نويسنده.
در اين راستا, علي ظهيرالدوله كه پايهگذار انجمن اخوت بود, به مشروطهخواهان پيوست و تالار انجمن را براي نمايش مهيا ساخت و خود با الهام از موضوعهاي روز, نمايشنامه نوشت و براي ياري رسانده به مشروطهخواهان نمايش داد و در كنار نمايش درويشخان موسيقيدان معروفِ زمان هم كنسرتهايي تدارك ديد.
ميرزارضاخان نائيني طباطبائي
كه از اديبان روشنفكر زمان بود در كشوري كه سابقه اين نوع تآتر را نداشت, روزنامه تياتر را انتشار داد و نخستين شماره آن در چهارم ربيعالاول 1326 هـ . ق. مطابق پنجم ماه مه 1908 منتشر شد.ميرزا رضا نائيني براي پيشرفت تمدن به سه اصل اعتقاد داشت كه به هم پيوسته بودند: 1- مدرسه, 2- روزنامه و 3-تآتر.
او ميخواست "عيوب زمان استبداد" را به زبان ساده و عاميانه چنان در نظرها " مصور و مجسم" كند كه "قدر نعمت مشروطه را بدانند." تا از اين راه به تدريج "اخلاق ملت اصلاح شود."
در يازده شمارهي "روزنامه تياتر"نمايشنامهاي به نام تآتر شيخعليميرزا حاكم ملاير و تويسركان و عروسي با دختر پادشاه پريان انتشار يافت. داستان نمايشنامه از يك رويداد واقعي مربوط به شاهزادهگان قاجار گرفته شدهبود و هر چند كه نمايشنامه از جهت فني بسيار ضعيف بود, ولي از جهت محتوا قوي بود و نشاندهندهي جور و ستم حاكمان قاجار و فساد دربار و شاهزادگانِ سفاك و خودخواه و طماع و در عين حال خرافاتي, زودباور و ابله بود. از سويي ياران و مشاوران شاهزاده را ترسيم ميكرد كه چقدر كوتهفكر و نادان و پولپرستند.
تآترِ نوپا قدمهاي نخستين را محكم و پراستوار برميداشت كه با قدرت حكومت برخورد كرد. محمدعليشاه ديگر نتوانست مشروطه را تحمل كند و دستور داد كه در 23 جماديالاول 1326 يعني 1908 ميلادي مجلس را به توپ بستند و محل انجمن اخوت و دفتر روزنامه تياتر را غارت كردند و منهدم نمودند. نويسندگان از ترس جان پنهان شدند و اين نخستين برخورد شديد و غير قابل انتظار اهل تآتر با قدرت و حكومت بود. مسلم بود كه حكومت استبدادي, انتقادي را نميتوانست بپذيرد و از اينرو مراكز آنها را ويران كرد.
مشروطهخواهان به زودي به خود آمدند و به مقابله برخاستند, سيدعلي نصر كه از فعالان تآتري آن زمان بود, در اين باره چنين گفته است:
" مقارن جنبش مشروطه عدهاي از جوانان آزاديخواه كه در صدد روشن كردن افكار مردم برآمدهبودند و به خصوص عدهاي از كارمندان وزارت خارجه و دادگستري, دور هم جمع شدند و به فكر نمايشهاي وطنپرستانه افتادند ووقتيكه مشروطهخواهان قيام كردهبودند, صداي توپ در شهر شنيده ميشد در پارك امينالدوله نمايشهاي ملي برضد استبداد ميدادند." فضلالله بايگان چنين نوشته است:
"مجاهدين در سنگرها با تفنگ و گلوله براي بدست آوردن آزادي و اصلاح نقايص اجتماعي و تامين سعادت مردم ميجنگيدند و ما روي صحنه تآتر به كمك قلم و نمايش به جنگ با معايب جامعه رفته بوديم."
تآتر جديد ايران ضد حكومت استبدادي بود و طرفدار آزادي و دمكراسي.
محمدعليشاه شكست خورد و از ايران رفت و اهل تآتر از مخفيگاهها خارج شدند و دوباره به كار تآتر پرداختند. اين بار فعاليت بيشتر و شديدتر شدهبود و گروههاي بيشتري بنياد يافتند و در شهرستانها هم به فعاليت پرداختند.
نخستين گروه تآتري جديد كه تشكيل شد, شامل عدهاي از جوانان آزاديخواه بود كه براي تاسيس مدرسهاي دور هم جمع شدند و گروه علميه فرهنگ را تاسيس كردند. بيشتر اينها از سياستمداران و فرهنگيان آينده مملكت بودند مثل محمدعلي فروغي, علياكبر داور, سليمان ميرزا اسكندري, عبدالله مستوفي و سيدعلي نصر. از درآمد نمايشها, مدرسهاي ساختند و تآتر در خدمت كامل مردم در آمد. بعضي از اين افراد, اگر هم در آينده در كار تآتر فعاليت نكردند همچنان حامي اهل تآتر و مشوق اهل ذوق بودند, مثل محمدعلي فروغي كه سه نمايشنامه از مهمترين نمايشنامههاي مولير را به فارسي برگرداند و حتي به پايمردي و تشويق او در هزاره فردوسي تابلوهايي از شاهنامه فردوسي بر روي صحنه رفت.
با وزش دوباره نسيم آزادي, سه مركز عمده براي فعاليتهاي تآتري به وجود آمد؛ تهران, رشت و تبريز. و بعدها اصفهان و مشهد هم به اين حركت پيوستند.
دوام و استمرار بيشتر اين گروهها بسيار كوتاه بود, ولي تشكيل اين همه گروههاي گوناگون شگفتآور بود در ميان اينها جز يكي و دو نفر تحصيل كردهي تآتر مثل پري آقابابايف و حاجيخان چلبي سرپرست تآتر تبريز, بقيه علاقمندان تآتر بودند. ولي بيشتر اعضاء و فعالان, از تحصيل كردههاي دارالفنون بودند. اين گروهها بدون كمك دولت به طور خودجوش به وجود آمدهبودند. در واقع نياز زمان بود فرهنگيان, شاعران, نويسندگان, روزنامهنگاران يا خود تشكيل دهندگان گروهها بودند. و اگر هم نبودند, حمايتكنندگان اهل تآتر بودند. در حقيقت اين از مواهب آزادي و دمكراسي در همان حد محدود خودش بود كه به هنر تآتر اجازه فعاليت آزاد داده بود و چون تآتر از طرف آزاديخواهان و طرفداران مشروطه حمايت ميشد, نيازي به كمك دولت و دولتيان نداشت.
در مورد اين مطلب نظر دهيد