وداع با گرمسيري

اصغر نصرتی

 

از ميان نخستين تلاش‌ورزان تماشاخانه‌ي ‌تهران كه با نام و كوشش علي نصر پا و شكل گرفت, بيش از همه نام علي‌اصغر گرمسيري به چشم ميخورد. گرمسيري آخرين بازمانده‌‌ي نسلِ نخستِ تآترِ معاصرِ ايران بود كه با ما وداع گفت.

در ميان كساني كه از دوره علي نصر و نوشين كار تآتر را شروع كرده‌اند, نوعي شيفتگي به چشم ميخورد كه شايد امروز بسياري حسرت آن را به دل دارند. كسي هنوز نتوانسته اين نكته ظريف را درك و كشف كند كه اينان چگونه و در چه محيط تربيتي رشد كردند كه اينگونه شيفته و عاشق‌پيشه به تآتر نگريستند و برايش زندگي كردند! گرمسيري يكي از اين عاشق‌پيشه‌گان بود. يكي از سختكوشان كه راه ناهموار تآتر ايران را براي بسياري هموار كرد و خود با دلي‌شكسته ترك صحنه و زندگي.

علي‌اصغر گرمسيري در سال 1290 در تهران بدنيا آمد و هنوز چهارده ساله بود كه پا به عرصه‌ي هنرتآتر نهاد. وقتي 1305 به گروه كمدي ايران پيوست, نميدانست كه سالهاي سال در كنار علي نصر خواهد ماند. اين همكاري تقريبن تا پايان عمر تماشاخانه تهران (تآتر دايمي تهران) دوام آورد, و گرمسيري توانست در كنار برخي ديگر استحكام و پايداري تآتر رسمي (دولتي) تهران را ممكن كند. از درون اين تلاش گروهي بود كه حمايت و صد البته هدايت مستقيم و يا غيرمستقيم تآتر دولتي آغاز شد و ثمره‌ي اين تاثيرگذاري دوجانبه موجب برپايي هنرستان هنرپيشگي تهران شد كه گرمسيري در نخستين دوره‌ي آن از شاگردان بود و در دوره‌هاي بعد به مقام استادي رسيد. گرمسيري از بدو ورود به تآتر كه با نمايش پري جادو در سال 1305 شروع شد تا پايان عمر تآتريش (1342)  كه با نمايش پيش از شب زفاف پايان گرفت, دمي از دلهره‌ها و نگراني‌هايش براي تآتر ايراني كاسته نشد. او اين نگراني و دلسوزي را در هر فرصتي به ويژه در مصاحبه‌ها يا سخنراني‌هايش نشان داده است.

گرمسيري و امثال او در دوره‌ا‌ي كار تآتر را آغاز كردند كه كسي براي اين هنر ارزشي قايل نبود و حتي روشنفكراني چون مجتبي مينوي نيز به علت چنين تحقيرهايي از صحنه دوري ميكرد! خود گرمسيري در يك سخنراني در باره يكي از وقايع مهم تآتري كه به مناسبت هزاره فردوسي برپاشده بود, چنين ميگويد:

 ".‌.‌.‌ موقعي كه در اتاق پشت صحنه مشغول پاك كردن گريم از صورت خود بوديم گفتم: آقاي مينوي دلتان ميخواهد, باز هم در نقشي ديگر, در صحنه ظاهر شويد و اين آغازي براي كارهاي بعدي شما درتآتر باشد؟ در حاليكه ريش و سبيل شاه سمنگان (نقشي كه مينوي به عهده داشت-(كتاب نمايش) را از صورت خود برميداشت گفت: آري, اما اگر از عقلم سئوال كنيد, ميگويد: خير, چون اگر از اين شب استثنايي و اين گروه تآتر و خاورشناس بگذريم, متاسفانه ميبينيم هنوز اكثر بينندگان نمايش در ايران به اين پديده جهاني, به چشم حقارت نگاه ميكنند .‌.‌."[1]"

با همه‌ي اين احوال گرمسيري نه تنها در اين نمايش در كنار مينوي و نوشين, به كار تآتر ادامه داد, بلكه سالها در كسب تجربه و باروري تآتري كوشا ماند. گرمسيري نزديك به نيمي از عمر, چهل سال, خود را به كار تآتر مشغول بود و در اين مدت در كارنامه تآتري خويش ايفاي 95 نقش, نوشتن 17 نمايشنامه و كارگرداني 52 نمايشنامه را ثبت كرد. از جمله نمايشنامه‌هايي كه وي در آن شركت داشته ميتوان از شمع و پروانه, انتقام ارواح, ابن‌سينا (براي ايفاي نقش در اين نمايش, نشان ابن‌سينا را دريافت كرد.), يوسف و زليخا, دختر نابينا, اشك شيطان و ده عروسك سياه را نام برد.

گرمسيري در سال 1337 به سينما روي آورد و فيلم ناتمام شب‌كلاه شيطان را آغاز كرد. خود وي اين رويكرد را چنين توضيح ميدهد:

"زماني كه كار تآتر ميكردم, دنبال سينما نرفتم. آن قدر پاي‌بند و گرفتار كارم بودم كه حتا به خواب و خوراك خود نيز درست حسابي نميرسيدم. تآتر همه‌ي زندگي من بود..‌.‌.‌ وقتي روي صحنه بازي ميكردم, حس ميكردم سكوت سالن گنج بادآورده‌اي است كه مردم به من بخشيده‌اند."[2]

با اينهمه گرمسيري براي سالها دوباره از همه چيز دست كشيد تا اينكه نخستين بازي خود را در فيلم مكافات در سال 1352 به نمايش گذاشت و گرچه سالها از گرمسيري خبري نشد, اما از سال 1365 دوباره به سينما روي آورد و اينبار تا سال 1372 بيش از 17 فيلم و چند سريال تلويزيوني را به كارنامه‌ي هنري خويش افزود. فليمهاي نار و ني, تمام وسوسه‌هاي زمين و دلشدگان از جمله فيلمهاي هستند كه در اين سالها به اكران رفتند.

گرمسيري در 19 آذر 1379 برابر با نهم دسامبر 2000, در سن 89 سالگي, زندگي را ترك گفت و دو روز بعد مراسم خاكسپاري وي از مقابل تالار رودكي انجام گرفت. كتاب نمايش درگذشت وي را به بازماندگانش و جامعه هنري تسليت گفته و يادش را همواره گرامي ميدارد.

           



[1] سخنراني گرمسيري در تآتر نصر؛ 18 خرداد ماه سال 1367, به نقل از كتاب "پژوهشي در باره تآتر ايران", مصطفي اسكويي, ص.168, چاپ اول,مسكو 1370.

[2] مجله فيلم؛ شماره 263, صفحه 32, تهران, 1379.

| (نظر دهيد)

در مورد اين مطلب نظر دهيد

آرشيو