خليل موحد ديلمقاني
(2)
بخشِ
نخست اين مقالهي تحقيقي را در شمارهي گذشتهي كتابنمايش خوانديد. در اين شماره قسمت دوم از نظرتان ميگذرد. كتابنمايش
ميان اين گروههاي تآتري، گروه تآتر ملي مهمترين آنها بود كه تالاري در بالاي مطبعه «فاروس» در لالهزار براي خود تدارك ديد و تابلوي "تآتر ملي" را بر در آن آويخت و سيد عبدالكريم محققالدوله سرپرست و كارگردان گروه، نمايشهاي بسياري از ترجمه و تأليف روي صحنه برد. البته هر نمايشنامهاي را كه ترجمه ميكردند براي اينكه تماشاكنان آن را به راحتي درك كنند، ميكوشيدند كه نمايش را به لباس ايراني در آورند. موضوع را حفظ ميكردند، اسمها و محلها را تغيير ميدادند و آنچه كه با آداب و رسوم ايراني نميخورد, حذف ميكردند يا آن را طبق رسوم ايراني تغيير ميدادند. مثلا "آرايشگر شهر «سويل»" را به «دلاك مازندراني» و «عروس فيگارو» را به «عروسي وكيل باشي» تبديل كردند، «بازرس گوگول» را به همان نام اصلي نمايش دادند. آنها ميخواستند معايب موجود اجتماع را نشان دهند و از وضع بد و اخلاق نادرست و رفتار زشت انتقاد كنند. از هر وسيله براي آگاه كردن مردم، بهره ميبردند و گاهي از گروهها و كارگردانهاي نامدار كشورهاي همسايه (قفقاز و عثماني) دعوت ميكردند. اين دعوتها، هم فال بود و هم تماشا، و اهل تآتر از اجراي اين نمايشها، تجربه ميآموختند و دانش خود را بيشتر ميكردند.
در فاصله برگشت مشروطه تا كودتاي 1299، نويسندگان بسياري دست به قلم بردند و ذوق و دانش خود را در زمينهي نمايش آزمودند و بخشي از آنها هم به نمايش درآمد ولي ميان آنها، دو نفر از بقيه برجستهتر و تآتريتر بودند كه بخشي از آثار آنها چاپ شده و امروز در اختيار ماست. از بررسي محتواي آنها ميتوان به اين نتيجه رسيد كه تآتر ايران در آن دورهي كوتاه، به پيشرفتهايي نايل شده بود و تآتري بود جهت گيرنده و ستيزنده و هتاك. و چنين تآتري به مذاق دولتمردان خوش نميآمد و آنان را آزار ميداد. و هميشه ميترسيدند كه نكند رفتار و كردار آنها را روزي تآتر كنند و نمايش دهند.
«مرتضي قليخان فكري» مشهور به «ارشاد» (1228 ـ 1337 ه ـ ق) از جمله روزنامهنگاران دلاوري بود كه به تآتر روي آورد. او گروهي تشكيل داد به نام گروه «تآتر عالي ارشاد» و خود نمايشنامه نوشت و روي صحنه برد و بازي كرد و سپس نمايشنامهها را در روزنامهي خود ارشاد چاپ كرد. فكري روزنامهنگاري نكتهگير و دلير، نمايشنامهنويسي معترض و مشروطه خواهي مومن بود. او نه تنها عيب و ايرادهاي دوره پيش از مشروطه را در آثارش نشان ميداد، بلكه كاستيها و زشتيها و نابسامانيهاي دوره مشروطه را هم در نمايشهايش منعكس ميكرد. شخصيتهاي نمايشنامههاي او عبارت بودند از حكام مستبد قديم و حكام قلابي جديد، روزنامهنگارانِ كلك و خانهاي نفهم از سويي و مردان پاك و دلباخته قانون و آزادي و دمكراسي از سوي ديگر.
مرتضي قلي خان فكري طعم تلخ استبداد را چشيده بود و در استبداد صغير دفتر روزنامهاش غارت و ويران شده بود. او ميدانست كه مجلس و نمايندگان حامي آزادي و تآتر هستند و در غياب آنها نميشود تآتر حسابي داد و از اوضاع بد انتقاد كرد.
"بايد تآتر حسابي داده و به اصطلاح معروف، جل و پوست همه را روي آب انداخت و يا هيچي نگفت."
( 5 )ملازمه يك "تآتر حسابي" وجود آزادي است و آزادي هم وقتي ميسر است كه مجلس در كار باشد.
"اين پيس را بگذار براي شب عيد كه مجلس در كار باشد، سانسور پانسور... گرفت و گير در ميان نباشد.
"( 6 )با باريك شدن در اين گفتار متوجه ميشويم كه به محض اين كه مجلس تعطيل ميشد، استبداد بر ميگشت و گرفت و گير و سانسور شروع ميشد. به عبارت ديگر قدرت تآتر را ميكوبيد و از آن خوشش نميآمد.
از نظر فكري ارشاد، تآتر چون يك روزنامه مسئـول داراي اهميت است و وظيفهي سنگيني به عهده دارد.
"تياتر مانند يك روزنامه، مهم است، بلكه آيينه عجيب نماي اشخاص است، تياتر يگانه معلم اخلاقي و يك مربي علمي و اقتصادي است. تياتر بيدار كننده خفتگان و هوشيار كننده مدهوشان است. به وسيله تياتر ظلم هر ظالمي گفته شود و فسق هر فاسقي از پرده بيرون آيد... تياتر تهديد كننده هر بدكردار و تشويق كننده هر نيك رفتار است."
( 7 )هر چند اين گفتار بيشتر شعاري است ولي نگاه اهل تآتر را به تآتر آن زمان و خواست آزاديخواهان و مشروطهطلبان را بيان ميكند و معلوم است كه با اين نگاه، حكومت در مقابل تآتر قرار ميگرفت، به ويژه كه اعمال آن در مقابل نگاه تيز و نكتهگير روشنفكران و اهل تآتر قرار داشت.
فكري ارشاد در نمايشنامه حكام جديد ديدگاه خود را از مشروطه چنين تشريح ميكند:
"معاون: مأموريت بنده هم از همين نقطه نظر بود كه نسبت به اهالي تعدي و بيحسابي نشود. جنابعالي كه به عقيده خودتان در فتح تهران براي گرفتن آزادي و وضع و اجراي قانون خدمات و مجاهدات نمودهايد بايد بهتر بدانيد كه در دورهي قانوني، مظالم دورهي قديم پيش نميرود. اين قتل نفوس و فداكاريها براي آن بود كه از رعيت تا حاكم و پادشاه به كسي نتوانند تعدي كنند، نتوانند رعيت را بيجهت حبس كنند، ماليات بي جهت نگيرند. آخر جنابعالي كه خودتان را حامي قانون و مجاهد آزادي ميدانيد، چرا بايد متصدي اين مظالم بشويد.
اين كارها جز افتضاح مملكت و بي قابليتي ملت در قبول مشروطيت نتيجهي ديگر نخواهد داشت."
( 8 )اين صداي واقعي مشروطهخواهان و آزاديخواهان بود، اين صداي آزادي و دمكراسي بود كه هدف و آرمان آنان را نشان ميداد كه براي چه تفنگ به دست گرفته و جنگيده بودند. فكري ارشاد نماينده اين نسل بود كه ديدگاه تازهاي داشتند و براي ترقي و تعالي سرزمين خود، از آزادي و قانون و دمكراسي دفاع ميكردند.
در كنار فكري، احمد محمودي، ملقب به كمال الوزراء ( 1243ـ 1308 شمسي) بهترين نمايشنامهنويس آن دوره فعاليت ميكرد و مفاسد دوره جديد مشروطه را نمايش ميداد.
روز به روز موضوعها تنوع پيدا ميكرد ولي بارِ انتقادي و اعتراض خود را همچنان حمل ميكرد و از جهت فني و بيان و ساختمان نمايشنامهرو به پيشرفت و تكامل بود.
با كودتاي 1299 و به حكومت رسيدن رضاخان پهلوي، كمكم دور آزادي حصار كشيده شد و آزادي انديشه و بيان، محدود و محدودتر شد و حكومت استبدادي و ديكتاتوري جانشين حكومت مشروطه گشت.
در آغاز حكومت رضا شاه، اهل تآتر با خوشبيني بسيار به تحولات جديد نگاه ميكردند. از اين رو بر فعاليت خود افزودند و گروه پشت گروه تشكيل دادند و نمايش پس از نمايش روي صحنه بردند. سردار سپه هم در ابتداي كار خود آنها را تشويق ميكرد و مورد لطف قرار ميداد و حتي شنل آبي خود را به عنايتالـله شيباني داد كه نقش مورد نظر سردار سپه را در نمايشنامهاي بازي ميكرد. ولي نمايشهايي مورد نظر سردار سپه بود كه سياست و راه و روش او را تاييد كند و در خدمت او باشد وگرنه او علاقهاي به نمايش نداشت. به طور مثال در سال 1306 خورشيدي كه تآتر شير و خورشيد سرخ در تبريز كه نخستين تماشاخانه عمومي ايران بود با حضور رضاشاه افتتاح شد، او بخش اول نمايش را كه مربوط به تاجگذاريش بود تماشا و تحسين كرد ولي در ميان نمايش اصلي، كه نمايشنامه «طبيب اجباري» از مولير، كمدي نويس فرانسوي بود، تالار نمايش را ترك كرد.(7)
«ميرزاده عشقي» شاعر معروف دوره مشروطه، چند اپرت و نمايشنامه نوشته بود و اپرت روز «رستاخيز شهرياران» نخستين اثر منظوم نمايشي ايران كه اثري تأسف برانگيز بر وضع خراب ايران بوده، به سال 1290 شمسي (1916) ميلادي به نمايش گذاشته شد و بسيار هم موفق بود و بارها در شهرهاي مختلف به روي صحنه رفت، ولي عشقي صاحب روزنامه قرن بيستم بود و از منتقدان سرسخت رضاشاه. به سال 1303 به دستور سردار سپه عشقي ترور شد. او نخستين تآترنويس و شاعر هنرمندي بود كه در پاي قدرت جديد قرباني شد.
در سالهاي آغازين حكومت سردار سپه، دو نمايشنامه جاندار و پر از طنز روي صحنه رفته و بلافاصله منتشر شدند كه هر دو داراي اهميت ادبي، هنري و اجتماعي بودند و اين دو، آخرين نمايشنامههاي انتقادي- اجتماعي بودند كه از دورهي روشنگري ايرانيان آغاز شده بود و تا اين دوره ادامه داشت و كم كم متوقف شد.
«ذبيحالـله بهروز» در «جيجك عليشاه» اوضاع دربار و درباريان، شاه و صدراعظم وزراء و شيخ الاسلام و شعراي درباري را با طنز تلخ و گزنده به باد انتقاد گرفته بود و «حسن مقدم» در «جعفرخان از فرنگ» آمده دو نوع ديدگاه فرهنگي، يكي سنتي همراه خرافات و آداب كهنه و پوسيده و ديگري خودباختگان فرنگ رفته كه ارزشهاي اصيل فرهنگ خود را هم فراموش كردهاند را در برابر يكديگر قرار داده بود كه اين مسأله هنوز هم در جامعه ما اتفاق ميافتد و ادامه دارد.
اين دو نمايشنامه به يقين بهترين و پختهترين نمايشنامههاي انتقادي و اجتماعي بودند كه در اوايل حكومت سردار سپه يعني در سال 1301 منتشر و نمايش داده شدند و مورد استقبال مردم قرار گرفتند.
به موازات افزايش قدرت حكومت رضاشاه، از آزاديهاي اهل هنر كاسته ميشود. حكومت جديد ميخواست جامعه را يكدست كند. همه به ويژه هنرمند و نويسنده و صاحب انديشه در يك راستا، يك خط مستقيم كه حكومت صلاح ميدانست حركت كنند، و هر صداي مخالف خواني را به سرعت خفه ميكرد. در چنين جو خفقان آميزي مسلم بود كه كمدي انتقادي و اجتماعي كه بنيادش بر عيبگيري و انتقاد استوار شده بود نميتوانست به زندگي سالم خود ادامه دهد. ولي هنوز دولتمرداني كه روزگاري طرفدار و باني تآتر بودند، وجود داشتند كه گاه گداري از اهل تآتر حمايت ميكردند.
گروه تآتر كمدي ايران كه پايدارترين گروه تآتري دوران خود بود، سالها بود كه به طور مستمر به كار نمايش ميپرداخت و هرچندگاه نمايش انتقادي به صحنه ميبرد و سيدعلي نصر، سرپرست گروه از سياستمداران صاحب نفوذ آن دوره بود. ولي چون كمدي ايران مطابق سليقه حكومت حركت نميكرد آن گروه هم از هم پاشيد. منوچهر حالتي، علت آنرا چنين شرح ميدهد:
"بعد از تاجگذاري رضاشاه... كمدي ايران نمايشنامه تراژدي سنگين ارباب و رعيت را در سالن گراند هتل به معرض نمايش گذاشت و مرحوم برادرم رفيع حالتي در نقش "حسن رعيت"، اشك فراواني از تماشاگران گرفت، يكي دو روز بعد، وزير دربار وقت در سالن گراند هتل حاضر شد و مراحم الطاف شاهانه را ابلاغ كرد و به نمايش گذاردن اين نمايشنامه و نظاير آن را خلاف و مغاير سياست و مصلحت كشور اعلام نمود. آقاي سيدعلي نصر هم بعد از رفتن وزير دربار به همكارانش گفت حال كه تآتر و ارشاد مردم مصلحتي است من هم مصلحت را در ادامه ي اين مسئوليت نميبينم و بدين طريق " كمدي ايران" از هم پاشيد.
" (10)بايد اين رويداد به سال 1308 اتفاق افتاده باشد. زيرا در اين سال نظامنامه سانسور به تصويب رسيده بود. ابلاغ كننده اين دستور تيمورتاش، وزير مقتدر دربار بود كه خود از پايهگذاران گروه ايران جوان بود. از اعضاي معروف آن حسن مقدم نويسنده "جعفرخان از فرنگ آمده" هدف از تشكيل اين گروه را چنين شرح ميدهد:
"ما در اطراف خود خرابي بسيار ميبينيم. مملكت در دست گروهي از افراد نالايق، بي سواد و وطن فروش و سودجو و شهوتران قرار گرفته و اكثريت ملت در فقر و بدبختي بسر ميبرند."
(11)اينان ميخواستند اين نابسامانيها را روي صحنه به نمايش بگذارند، ولي به زودي از فعاليت باز ماندند.
قدرت جديد ضربههاي خود را يكي بعد از ديگري وارد ميآورد، تآتريها مقاومت كرده و سعي ميكردند بر كنار از سياست كار خود را ادامه دهند. ولي دايره آزادي عمل روز به روز كمتر و حدود فعاليت سانسور بيشتر ميشد. ابوالقاسم «ابوالقاسم جنتيعطايي» در كتاب خود «بنياد نمايش» وضع تآتر را چنين مجسم ميكند:
"از اين پس (يعني از 1312 به بعد) به علت سانسور شديد شهرباني و نبودن تشويق از طرف اولياء امور دستههاي دايمي تآتر از ميان رفت و هنر نمايشي كه به سعي عدهاي هنردوست نضج گرفته بود دچار فترت شد.
" (12)
پانويس:
5 و 6 ـ فكري ارشاد، مرتضي قلي خان، عشق در پيري، به نقل از ملك پور، جمشيد؛ ادبيات نمايشي در ايران، جلد دوم، انتشارات طوس 1363 ص 166.
7 و 8 ـ همانجا ص 163 و 326.
9 ـ عليزادگان، امير، تاريخچه تآتر در تبريز، فصلنامه تآتر، سال اول، شماره دوم و سوم ص 194.
10 ـ حالتي، منوچهر، گوشهاي از تاريخ نمايش در ايران، مجله ايران شناسي سال اول ص 614.
11 ـ مقدم، حسن، جعفرخان از فرنگ آمده ص 14.
12 ـ جنتي عطايي، ابوالقاسم، بنياد نمايش در ايران، چاپ دوم، انتشارات صفيعليشاه 1356. ص 76.
در مورد اين مطلب نظر دهيد