قدرتاله شروين
بخش دوم
چون
از بنده خواسته شده بود در بارهي تآترِ اصفهان بنويسم و از آنجا كه براي اين كار بايستي از حافظهي خود كمك ميگرفتم، ممكن است مرتكب اشتباهاتي شده باشم. بخصوص كه بنده بطور دائم در شهر اصفهان ساكن نبودهام و مخصوصا از تآتر بعد از انقلاب در اين شهر بكلي بيخبر هستم. بدين جهت براي اينكه تاريخچه درستي از هنر نمايش در شهر اصفهان داشته باشيم، از هنرمندان و اساتيد عزيزي نظير آقايان ارحام صدر و مهدي مُميزان، كه با وجود كهولت سن هنوز هم در اين شهر بكار تآتر مشغولند، بايد كمك گرفت. زيرا اين عزيزان تمام عمر خود را در شهر اصفهان و در خدمت تآتر اين شهر سپري كردهاند.بهمين جهت آقايان ميتوانند تاريخچهاي دقيق و خاطراتي ارزنده براي آيندگان به يادگار بگذارند.
تآتر در اصفهان، با نمايشنامههاي سياهبازي، يا تختهروحوضي شروع شد. اين نمايشنامهها فقط در جشنهاي عروسي اجرا ميشد و گاهي تا صبح ادامه داشت و بدين ترتيب مردم اصفهان بعد از تعزيه با سياهبازي آشنا شدند.
نمايش سياه بازي در اصفهان به سورمهاي و حاج آقا معروف بود. منظور از "سورمه اي" همان سياه بود كه به جاي سياه سورمهاي ناميده ميشد.
اشخاص اصلي نمايشنامه عبارت بودند از حاجي، پسر حاجي و سياه يا سورمهاي. از زن حاجي و دختر حاجي هم در نمايشنامه زياد صحبت بميان ميآمد ولي آنها نشان داده نميشدند. زيرا در آن زمان زنها اجازهي بازي نداشتند، يا بهتر بگوئيم جرأت بازي نداشتند. تنها زني كه در آن زمان (حدودا شصت سال پيش) جرأت كرد هنر خويش را در جشنها به نمايش بگذارد، خانمي بود بنام عزت آبپخشگاني. "آبپخشگان" محلهاي بود در اصفهان. او در جشنهاي عروسي تار ميزد و آواز ميخواند و گاهي مورد حمله لفظي آخوندها قرار ميگرفت و بهمين دليل گاهي هم مورد تعرض خشكه مقدسها بود. ولي او با كمال شهامت به كار خويش ادامه ميداد.
اولين تآتري كه در اصفهان شروع بكار كرد و بنده متأسفانه نام آنرا بخاطر ندارم، زيرا كه مربوط ميشود به اوايل دههي 1320 خورشيدي، در يك ساختمان بسيار آبرومند در خيابان شاه بود. عمر اين تآتر زياد نپائيد، زيرا حزب توده در شهر اصفهان كه شهري بود كارگري، قدرت گرفت و اين ساختمان را براي اجراي ميتينگهاي خود اشغال كرد. بدين ترتيب اين تآتر براي هميشه تعطيل شد.
بعد از آن آقاي علي صدري كه مردي هنردوست بود، تآتر سپاهان را در خيابان چهارباغ و آقاي ناصر فرهمند كه خود يكي از فارع التحصيلان هنرستان هنرپيشگي بود تآتر اصفهان را در دروازه دولت، اول خيابان چهارباغ تأسيس كردند. آقاي ناصر فرهمند، تآترهايش را خود مينوشت و كارگرداني و بازي ميكرد.
از جمله نقشهاي بيادماندني او يكي حاج عبدالغفار است كه تبديل به سريال شد. حاج عبدالغفار در اصفهان، حاج عبدالغفار در تهران، حاج عبدالغفار در آفريقا و عاقبت حاج عبدالغفار در كرهي مريخ. فرهمند در اين سريال نمايشي، كارآكتري را ارائه ميداد كه از گفتن حرف حق باكي ندارد و از همه چيز و همه كس انتقاد ميكرد.
او براي بيان اين شخصيت، از لهجهي "سِدِهي" كه براي تآتر لهجهاي بسيار كمدي است، استفاده ميكرد. سِدِه يكي از دهات نزديك اصفهان بود كه بعدا نامش به همايونشهر تبديل شد. ناصر فرهمند با اين لهجه ناهنجاريهاي جامعه را به باد انتقاد ميگرفت. وي از لباس و گريم بسيار سادهي دهاتي استفاده ميكرد و همين امر باعث ميشد كه انتقادات او روي تماشاچي اثر بيشتري بگذارد. ضمنا او يك دوچرخه كمدي و زهوار در رفتهاي هم داشت كه سفرهايش را با آن انجام ميداد. يكي از خصوصيات دوچرخهاش اين بود كه بجاي چراغ از فانوس نفتي و بجاي زنگ از زنگولهي گاوي استفاده ميكرد.
يكي ديگر از نقشهاي بياد ماندني او نقش ملت در نمايشنامهي نفت بود. اين نمايشنامه را او هنگام ملي شدن صنعت نفت نوشت و حدود شش ماه به روي صحنه بود.
چند نفر از همكاران او را در تآتر اصفهان كه بخاطر دارم، نام ميبرم.
آقاي دكتر دُخاني، تا آنجا كه به ياد دارم ايشان دامپزشك بود. آقاي خندان. او مردي آرام بود و هميشه مثبت بازي ميكرد. آقاي اكبر جِقِه. او نوجوان زيبا رويي بود با صدايي بسيار گرم و دلنشين. بهمين جهت او بيشتر در بين پردههاي نمايشنامه آواز ميخواند. بعدها او به تهران رفت و در تابلو موزيكالهاي استاد مهرتاش هنرنمايي كرد. خانم كلارا. او بازيگر ورزيدهاي بود و نقشهاي اصلي را ايفا ميكرد. خانم مهپاره. او دختر جوان بسيار زيبايي بود كه خانوادهاش از پناهندگان لهستاني بودند كه در جنگ دوم به ايران پناهنده شده بودند. خانم شبنم، يا زبيده جهانگيري. او شاعر، بازيگر و هم رقصنده بود. وي غزل معروفي هم داشت كه اينطور شروع ميشد.
كو عاشق دلدادهاي تا خوب آزارش كنم
گاهي بخود پابند و گه از خويش بيزارش كنم.
تآتر سپاهان، نسبت به تآتر اصفهان رونق بيشتري داشت و تماشاگران بيشتري را بخود جلب ميكرد و اين دو علت داشت. يكي وجود دو نويسنده، كارگردان و بازيگر خوب. آقايان عليمحمد رجايي و مهدي مميزان، و ديگري هنرمنداني بيشتر و ورزيدهتر. علت اصلي جلب هنرمندان به تآتر سپاهان اين بود كه داراي حقوق ماهيانه بودند. يعني چه كار داشتند و چه نداشتند آخر هرماه حقوق خود را دريافت ميكردند. البته كليه هنرمندان در اصفهان كارهاي اصلي ديگري داشتند و تآتر كار دوم آنها بود. تمام نمايشنامههايي كه در دو تآتر اصفهان و سپاهان به روي صحنه ميآمدند بومي بودند. خودشان مينوشتند و بازي ميكردند. مگر اينكه هنرمندان تهراني نمايشنامهاي به اصفهان ميآوردند، نظير خانم شهلا رياحي كه مدتي در تآتر سپاهان كار كرد و دو نمايشنامه، يكي دختر ولگرد و ديگري خروس بي محل را با هنرمندان اصفهاني به روي صحنه آورد.
موضوع نمايشنامهها عمدتا خانوادگي بود و مسائل و مشكلات خانواده و جامعه تجزيه و تحليل ميشد. نارساييهاي جامعه و خانواده در زير ذره بين طنزپردازان بزرگ ميشد. كشمكشها و چشم و همچشميها در خانواده، سودجوييهاي تجار و كسبه و معايبي كه خود مردم داشتند و از آن بي خبر بودند، درشت و نمايان، بصورت كمدي انتقادي به آنها نشان داده ميشد. هرگاه يكي از مسئولين شهر، مثل استاندار، شهردار يا رئيس شهرباني براي ديدن نمايش به تآتر ميآمدند، مشكلات شهر از قبيل، آسفالت خيابانها، كثيفي شهر و يا مشكلات حمل و نقل و ترافيك شهر مورد انتقاد قرار ميگرفت، و بسيار هم اثر گذار بود، و كم و بيش به رفع نارساييها همت گمارده ميشد. يعني دقيقا دردهايي كه مردم در دل داشتند بازگو ميشد و اين همان چيزي بود كه مردم دوست داشتند. بهمين جهت، پس از پايان نمايش، همهي تماشاگران راضي و خوشحال از تآتر خارج ميشدند. زيرا هم مَرهمي بر دردهايشان نهاده شده بود و هم تفريح كرده بودند. فرداي آنروز هر كدام از اين تماشاگران نكات جالب و خنده دار نمايش را به اضافه انتقادات براي ديگران تعريف ميكردند. در نتيجه، شب بازهم تآتر پر از تماشاگر بود.
در سال حداقل يك نمايشنامه تاريخي هم به روي صحنه ميآمد. اسرار قلعه الموت يكي از آنها بود كه بصورت سريال در سه قسمت بر روي صحنه آمد و خيلي هم مورد توجه مردم قرار گرفت. نقش حسن صباح را در اين نمايش آقاي صفاپور بسيار زيبا ايفا كرد. نمايشنامههاي شرقي هم پرطرفدار بود. منظور از شرقي، نمايشنامه هايي است كه مثلا از داستانهاي هزار و يك شب استفاده ميشد.
از لحاظ لباس و دكور هم تآتر سپاهان بسيار غني بود. انبار لباس بزرگي داشت كه لباسهاي هر دوره بطور جداگانه و مرتب آويزان شده بود و از آنها خيلي با سليقه نگهداري ميشد. تآتر از لحاظ دكور هم وضع بسيار خوبي داشت و براي هر برنامه دكور مخصوص ساخته ميشد. مسئول دكور، اگر اشتباه نكنم، استاد اسدالله بود كه با يكي دو كارگر، بسيار با سليقه و با علاقه به اينكار همت ميگمارد.
ارحام صدر
بازيگران هركدام رختكن كوچك جداگانهاي داشتند كه نام هر كس بالاي رختكن او نوشته شده بود. تآتر سپاهان داراي دو سالن نمايش زمستاني و تابستاني بود، كه تابستانها نمايش در هواي آزاد اجرا ميشد. سالن تآتر به سه قسمت درجه دو، درجه يك و لُژ تقسيم شده بود و قيمت بليط ورودي بترتيب ده، بيست و سي ريال بود كه بعدا بتدريج تا دوبرابر افزايش يافت.
هنرمندان تآتر سپاهان: آقاي رضا ارحام صدر از بدو تأسيس تآتر سپاهان شروع بهمكاري با اين تآتر نمود و تا اواخر دههي چهل خورشيدي كه اين تآتر به سينما تبديل شد، به همكاري خويش با اين تآتر ادامه داد. ارحام صدر به عقيدهي بسياري كه او را از نزديك ميشناسند اگر نگوئيم با قدرتترين بازيگر كمدي روي صحنه است، ميتوان او را يكي از بازيگران پرقدرت كمدي كه تا كنون تآتر ايران بخود ديده است دانست. او خلاق است. روي صحنه هر شب چيز تازهاي براي گفتن دارد. نبض تماشاگر در دست اوست و ميداند تماشاگر چه ميخواهد. اين است راز موفقيت او روي صحنه. يكي از خصوصيات او اين است كه موضوع ديالوگهاي خود را حفظ ميكند، نه ديالوگ را. و اين براي يك بازيگر كمدي بسيار ضروري است كه خود را در چهارديواري كلمات زنداني نكند. ارحام صدر براي حرف زدن آزادي كامل دارد و اين را همكاران و بازيگران مقابل او ميدانند. آنها سعي ميكنند روي صحنه هر كجا كه مناسب ديدند حرف او را قطع كرده و ديالوگهاي خود را بگويند. يادم ميآيد اولين شبي كه خواستم با آقاي ارحام صدر بروي صحنه بروم، چند دقيقه قبل از ورودم به روي صحنه، مرحوم
عليمحمد رجايي كارگردان نمايش مرا به كناري كشيد و گفت: گوش كن پدر جان! تو اولين باري است كه ميخواهي با ارحام صدر روي صحنه بازي كني، بنابراين تمرينهايي كه تا بحال انجام دادهايم فراموش كن. ارحام از روي متن نميرود. حالا برو تو و مواظب خودت باش!البته آقاي ارحام صدر شب اول خيلي مواظب من بود و اتفاق غير عادي روي نداد.
در شروع كار تآتر سپاهان آقاي
نصرت الله وحدت هم در كنار آقاي ارحام صدر به عنوان كمدين مشغول به كار شد. اين همكاري بيشتر از چند سال طول نكشيد. وحدت به تهران مهاجرت كرد و پس از اجراي نمايش جاده زرين سمرقند در تآتر فردوسي و بازي در چند نمايش ديگر به كار سينما روي آورد.مرحوم عليمحمد رجايي، نويسنده، كارگردان و بازيگر، سه دختر داشت:
فروغ، سرور و ژاله. خانم فروغ با آقاي نصرت الله وحدت ازدواج كرد. سرور و ژاله در تآتر سپاهان به بازيگري مشغول شدند. ژاله كه كوچكترين دختر بود، علاوه بر بازيگري به كار پيش پردهخواني هم ميپرداخت. پيش پرده، ترانههايي بود فكاهي، انتقادي كه بازيگران خوش صدا در جلوي پرده اجرا ميكردند. در حقيقت يك نمايش كوتاه ريتميك بود كه پنج تا ده دقيقه طول ميكشيد. آقاي رجايي اولين كسي بود كه در اصفهان دست به اينكار زد و خيلي هم مورد استقبال مردم اصفهان قرار گرفت. مخصوصا زمانيكه اين پدر و دختر در نقش زن و شوهر ظاهر ميشدند بسيار جالب بود. يك مرد جا افتادهي چهلوپنج ساله و يك دختر چهارده ساله. يادم ميآيد در يكي از اين پيش پردهها، آقاي رجايي نقش يك شوهر توسري خور را ايفا ميكرد و خانم ژاله در نقش همسر، او را با جارو ميزد. مرحوم رجايي به تآتر اصفهان خدمت بسياري كرد و به جرأت ميتوان گفت كه اكثر بازيگران تآتر در اصفهان از شاگردان او بودند و يا غير مستقيم از او چيزهايي ياد گرفتند.آقاي
مهدي مميزان هم نويسنده، كارگردان و بازيگر تآتر سپاهان بود. او انساني است بسيار وارسته، با شخصيت و تحصيل كرده. او نمايشنامههاي زيادي براي تآتر سپاهان نوشت و كارگرداني و بازي كرد و تا آنجايي كه ميدانم ايشان هنوز هم مينويسد و در كنار آقاي ارحام صدر به كار بازيگري مشغول است. از جمله كاراكترهايي كه ايشان در ارائه آن تخصص دارد حاجيهاي تاجر، حريص و پولپرست بازار است. او كاملا در نقش آنها فرو ميرود و شاهكار ميآفريند.مرحوم
جهانگير فروهر، بازيگري همه فن حريف بود. او گرچه با بنده سري نامهربان داشت، اما اين باعث نميشود كه بنده هنر او را نستايم.آقايان
نويد، صفاپور و دكتر اتراك، در كارهاي جدي تخصص داشتند.آقاي
بنياحمد، بازيگر بسيار كاركشتهاي بود. او با اندام كوچك و صداي مهرباني كه داشت، نقش انسانهاي مظلوم را بازي ميكرد. نقش كمدي نوكرهاي نادان و احمق كه با سادگي خود همه چيز را خراب ميكردند از تخصصهاي او بود.آقاي
پروانه، اگر اشتباه نكنم علي پروانه، كمدين بود. نقشهاي مُلا، رَمال و جنگير را بسيار خوب بازي ميكرد. مخصوصا براي ايفاي اين نقشها لهجه و بيان خوبي هم داشت.خانم
ديانا، يكي ديگر از بازيگران تواناي تآتر سپاهان بود. او در بازيگري سابقهاي طولاني دارد. بنده بياد دارم كه حدودا پانزده ساله بودم كه نمايش اصفهاني چُلمَن را در جامعه باربد، اول خيابان لاله زار ديدم. در اين نمايش ايشان در كنار مرحوم هوشنگ سارنگ نقش يك همسر از خود راضي را بخوبي ايفا كرد. ايشان بعدا به اصفهان رفت و تا آخرين روزي كه تآتر سپاهان برقرار بود، با اين تآتر بههمكاري ادامه داد.از ديگر بازيگران تآتر سپاهان ميتوان از خانمها
گيتي فروهر، فرنگيس فروهر، مهري فرخزادي و آقايان، قرباني، صناعت و كربلايي نام برد. در اينجا شايسته است كه از آقاي مِشكين هم ياد كنيم. او كه به دايي مِشكين معروف بود، در تآتر سپاهان "سوفلري" ميكرد. در اينجا لازم است وظيفهي سوفلُر را براي كساني كه اطلاعي در اين مورد ندارند شرح دهم. در گذشته كه زمان لازم براي تمرين نبود و بازيگران نميتوانستند كاملا ديالوگهاي خود را حفظ كنند، مجبور بودند تقريبا نيمه حفظ براي اجراي نقش بروي صحنه بروند. در چنين شرايطي سوفلُر نقش فرشتهي نجات را در تآتر بازي ميكرد. سوفلُر بايد مانند همهي بازيگران هر روز سر تمرين حاضر ميشد و به ديالوگهاي همهي بازيگران تسلط كامل پيدا ميكرد. شب اجرا، در جلوي صحنه، در محلي كه به جا سوفلُري معروف بود، مينشست و هر جا كه بازيگري ديالوگ خود را فراموش ميكرد به او يادآوري مينمود. البته سوفلُر از ديد تماشاگران پنهان بود. فقط بازيگران روي صحنه سر او را ميديدند. دايي مشكين، با چهرهي مهربان و هميشه متبسمش، سالهاي سال به اين كار اشتغال داشت.در اين مطلب اگر نام كسي از قلم افتاده پوزش ميطلبم. زيرا اين حكايت، حكايت سالهاست و حافظه در اين ميانه نقش بزرگي بازي ميكند.
هامبورگ 16 مارس 2001
جناب آقای نصرتی. شمارا به خدا با من تماس بگیری
منهم در تئاتر اصفهان چه در دروازه دولت وچه در خیابان چهار باغ سوفلوری میکردم بعدها با آقای رجائی به آبادان رفتیم. وفعلا پنجاه و پنج سال است در آلمان هستم
با درود
من یکبار هم به شما، البته با تاخیر بسیار، پاسخ دادم و این دومین بار است که به قصد جبران تاخیر خود برایتان مطلبی مینویسم تا اگر مایل به تماس باشید بدان عمل کنید.
شاد و تندرست باشید
اضغر نصرتی
سلام .. من از شما یه سوالی داشتم...من یک دانش اموز 16-15 ساله هستم و به تاتر علاقه ی زیادی دارم و به دلیل داشتن صدای خوب برای تست در رادیو اصفهان اسم نوشته ام ... به هنر دوبله و کارگردانی هم علاقه ی خاصی دارم و خانواده و اطرافیا تشویقم کردند که توی این مسیر فعاالیت کنم اینطور که اطلاعات دارم هنرستان صدا و سیما فقط و فقط در تهران هست .. میخواستم بپرسم هنرستانی که در چهارباغ وجود داره فقط و فقط به رشته تاتر میپردازه یا اینکه به هنر های دیگه ی سیما هم میپردازه ... و شرایط ورودی این هنرستان به چه شکلی هست ؟
ممنون میشم اگه اطلاعاتی به من بدید که من برای انتخاب رشته دچار مشکل نشم
خیلی وبلاگ عالی دارید ممنون بابت مطالب خوبتون خیلی کمک کرد ....