دکتر مهدی فروغ را بیاد بیاوریم! نوشته عزت گوشه گیر

به مناسبت درگذشت دکتر مهدی فروغ از خانم گوشه گیر خواهش کردم که برای سایت چهره مطلبی تهیه کند که او نیز بسان همیشه چنته اش پر بود و باز مانند همیشه بی دریغ.

خانم گوشه گیر نه تنها سالها در دانشکده دراماتیک درس خوانده و از نزدیک دکتر فروغ و تدریس او را لمس و جذب کرده، بلکه چند صباحی هم در کتابخانه ی دانشکده کارمند زیر دست دکتر فروغ بوده است. علاوه بر اینها خانم گوشه‌گیر مانند هر انسان قدرشناس در دوران زندگی و اقامتش در آمریکا به احیا و تداوم دوستی با دکتر تلاش ورزیده و این دوستی را همواره تازه و پایدار نگه داشته است. تماس مداوم وی با دکتر فروغ و همکاری در برپایی بزرگداشت مراسم نودمین سال تولد دکتر و بسیاری دیگر نمونه ها نشان از تماس مداوم خانم گوشه گیر با دکتر فروغ و قدرشناسی از وی بوده است. احترام و توجه خانم گوشه گیر به دکتر فروغ نیز از نادر رفتارهای تبعید است که تنها در نزد اندک شماری از ما ایرانی ها هنوز باقی مانده است. در پایان با سپاس از خانم گوشه گیر برای ارسال این مطلب و عرض تسلیت به بازماندگان دکتر فروغ، بخصوص فرزند ایشان، یاد دکتر فروغ را گرامی میداریم.

 اصغر نصرتی - سایت چهره

 

 

دکتر مهدی فروغ را بیاد بیاوریم!

 نوشته عزت گوشه گیر

ezzatgoushegirwebphoto2.jpg
  

در زمانه ی دروغ، وقتی که آدم از شنیدن دروغ و ابتذال اشباع شده است. در زمانه ی بیگانگی، از خودبیگانگی، خردگرایی مطلق، در زمانه ی من، من، من ها، و نه من همین که هستم ... در زمانه ی سالاری و اقتدار قدرت گرایی های پوشالی، دکتر مهدی فروغ تنها، اما با پرنسیب های ممتاز، نادر و کمال گرایانه در خانه ی کوچکی که سالها در آن به سادگی زندگی میکرد ... با گنجینه ای غنی از تاریخ، هنر و فرهنگی روایت نشده ... از عشق، از شور، از شیفتگی، از عاطفه، از احترام، از استقامت و ایستادگی ... از شکیبایی ... از سکوت و کمال گرایی ...

آدم وقتی که به دیدار دکتر فروغ می رفت، موقعی بود که دلش برای «انسان دیدن» تنگ می شد. بعد از دیدار دلش باز می شد. یعنی مثل این بود که یک پرنده ی آزاد، در قفس را باز میکرد. ... آهن بر آهن، آدم با آدم، انفجار و تکه تکه شدن، ... آوازی خوش سرمیداد و بعد میپرید و میرفت. ... که آدم را هم به صعود میکشاند و هم به عمق ... دکتر فروغ حقیقتا صدایی خوش داشت، اما هرگز در مجالس عمومی آواز نمیخواند ...

دکتر فروغ بنیانگذار دانشکده هنرهای دراماتیک و تاتر آکادمیک در ایران، در 24 سپتامبر 2008 در سن 97 سالگی در خانه سالمندان HCR Manor Care در شهر نورث بروک ِ ایلی نوی در گذشت. در مراسم تدفین او، بهمراه پروفسور سیروس (علی) فروغ، شماری از دوستان وی نیز حضور داشتند.

دکتر فروغ تا یکسال و چند ماه پیش، وقتی که پسرش سیروس چند روز ار هفته را در دانشگاه کارنگی ملون پسیلوانیا به تدریس مشغول بود، اغلب اوقاعت در خانه اش تنها زندگی میکرد. هنوز طبق عادت همیشگی اش ساعت 5 صبح از خواب بیدار میشد. رختخوابش را مرتب میکرد. اگر سرما استخوان سوز نبود، نیم ساعت پیاده روی میکرد و در آشپزخانه ای که بسیار مرتب بود، به آشپزی میپرداخت. کتاب میخواند و مینوشت. همسرش فخرزمان دولت آبادی را در سال 1992 از دست داه یود. من نمیدانم با تنهایی چگونه برخوردی داشت؟ و نمیدانم راز جوانی و جوان اندیشی اش در چه بود! او شاید همچون مانوئل د ِ الیویرا کارگردان 100 ساله ی پرتغالی، راز جوانی را «در کار» میدانست. در هنر چگونه زندگی کردن، در داشتن دیسپلین و پرنسیپ های عالی و کمال گرایانه ...

در سالگرد تولد نود سالگی اش که توسط خانه ایران در شیکاگو جشن گرفته شد و خلیل موحددیلمقانی نیز حضور داشت، وی بمدت یکساعت، بلیغ و پر محتوا، با یک انرژی جوان و صدایی نیرومند سخنرانی کرد، که حضار را شگفت زده کرد. این شگفت زدگی در سال 2006 در بزرگداشتی که دانشجویان دانشکده هنرهای دراماتیک در لوس آنجلس برای وی ترتیب داده بودند نیز بچشم میخورد. مهوش آژیر دوست دوران دانشکده ام و بازیگر تاتر، چند روز بعد از دیدار با او، در یک گفتگو تلفنی دوستانه بمن گفت که: «آنچه بیش از هر چیز حس تحسین و شگفتی مرا برانگیخت، شکوه و وقار انسانی دکتر فروغ بود. پرنسیب های نادری که آدم کمبودشان را بسیار حس میکند."

دکتر فروغ از یک پدر روحانی و مادری زحمتکش و قدرتمند در اصفهان بدنیا آمد. در پنج سالگی پدرش را از دست داد و مادرش او را به تنهایی اما با دانش و حشمت بزرگ کرد. احترام و ارزش گذاری خاص دکتر فروغ به زنان از نوع تربیت ویژه مادرش بعنوان یک مادر تنها تاثیر پذیرفته بود. او ساعات طولانی در باره شهامت و بزرگ منشی مادرش در مقابله با دشواریها و تنگ نظریها صحبت میکرد و تاکید می کرد که رهبری و هدفمندی مادرش در دانش و فرهنگ،، او را چنین محکم و استوار بارآورده است. دانش، اراده و تجربه، عناصری بودند که جوهر و اساس دکتر فروغ را شکل داده بودند و هنر زندگی کردن و بارور زیستن را در او تقویت کرده بودند.

در چنین زمانی که وی از زنان بزرگ اما گمنام تاریخ همچون مادرش سخن میگفت، من و دوستانم میخواستیم با ضیط صدا و فیلمبرداری از او، تاریخ و روایات شفاهی مهم در باره زنان را به ثبت برسانیم، اما وی تا آخرین لحظه ی زنگی اش هرگز اجازه نداد که با ثبت صدا و تصویرش، چهره ی پر رمز و راز و حقیقت گوی او آشکار شود. او میگفت: شما میتوانیدهرچه من میگویم بر روی کاغذ بیاورید، اما نوع دیگرش را نه! ...

آیا او با رمانتیسمی خاص ابهت تاریخی بودنش را نمیخواست دیجیتالیزه بکند؟ آیا عشق او به هنر «تاتر» به «آن»، به هنر «زنده» آنقدر عمیق بود که خاطره اندوزی را در سلول های ذهن، به نوار دیجیتال فیلم و صدا ترجیح میداد؟ آیا او در امیزه ای از سادگی و پیچیدگی، انسن را با فرصت طلبی هایش در مخدوش کردن حقیقت پیوسته، در مد نظر داشت؟ آیا او در نهایت اعتماد، بی اعتماد بود؟

آیا او در حقیقت گویی و حقیقت گرایی به طور مطلقی مطلق گرا بود؟

آیا این خصیصه های خالص او و استفاده از واژه قدرتمند «نه» نبود که او را منحصر به فرد کرده بود؟

نمیدانم!                                                 

                                                                                دکتر فروغ در جشن نودمین سال تولدش (2000)

forogh-web.jpgنتیجه ی کوشش های دکتر فروغ و تعلیمات ویژه ی مادرش این شد که بعد از پایان تحصیلاتش در دانشسرای عالی تهران در سال 1938 به دانشگاه آکسفورد فرستاده شد و پس از آن به رویال آکادمی هنرهای دراماتیک در لندن. در اواخر جنگ جهانی دوم به ایران بازگشت و در دانشسرای عالی موسیقی شروع به تدریس کرد. حاصل تدریس آن سالها کتاب «چگونه از موسیقی لذت ببریم» بود. بعد از 5 سال عازم آمریکا شد و در دانشگاه کلمبیای نیویورک، دکترایش را در رشته ادبیات و هنر دریافت کرد.

بعد از بازگشت با فخرزمان دولت آبادی دختر حاج میرزا یحیی دولت آبادی، یکی از بانیان قانون اساسی ایران و عضو مجلس در دروان مشروطیت، ازدواج کرد.

فخرزمان دولت آبادی از اولین زنانی بود که برای تحصیل ویلن در موسیقی کلاسیک به بروکسل رفت و بعد از بازگشت به ابران در دانشسرای عالی موسیقی و همچنین در دانشگاه تهران به تدریس مشغول شد.

دکتر فروغ بعد از تاسیس دانشکده هنرهای دراماتیک، با استفاده از برنامه های آموزشی دانشگاههای معتبر تاتری اروپا و آمریکا، دانشجویان را در دو سال اول عمومی با مواد درسی گوناگونی از جمله: فسلفه، میتولوژی، تاریخ اساطیر، متدولوژی، جامعه شناسی، روانشاسی، ادبیات، نقد و انتقاد تاتر، فن بیان، سینما، موسیقی، تاتر سنتی و تعزیه و سپس دروس اختصاصی هر رشته در دو سال بعد آشنا میکرد. وی همچنین با ترجمه آثاری همچون «باغ وحش شیشه ای» اثر تنسی ویلیامز، «پدر» اثر آگوست استریندبرگ و «تکنیک نمایشنامه نویسی» اثر لاجوس اگری، نمایشنامه نویسان جوان را تشویق میکرد که با تسلط و دانش بر آثار بزرگان تاتر غرب، خلاقیت خود را پرورش داده و شیوه و فرم نوینی را در نوشتن بیافرینند.

در دوران انقلاب، زمانیکه برای دیدار پسرش به امریکا آمده بود، اموال او که شامل یک خانه و کتابخانه ی شخصی بسیار بزرگی بود، مصادره شد و وی به همراه همسرش ناگزیر در شیکاگو ماندگار شد.

در مراسم هفت وی که در دانشگاه نورث ایسترن به همت دکتر حمید اکبری برگزار شد، پروفسور سیروس فروغ ضمن پرداختن به جنبه های گوناگون زندگی پدرش، از دوران تبعید بعنوان سختترین دوران زندگی خانوادگی شان یاد کرد:

"ما همه چیزمان را از دست داده بودیم. زمانی بود که خرید نان مشکل اساسی ما شده بود. من مجبور بودم برای تامین معاش زندگی چند برابر کار کنم و در بسیاری از موارد کنسرت هایم را منحل کنم. مهمتر از همه بخش عظیمی از وجود پدرم را (به علت مشغله ی کاری) هرگز نتوانم بشناسم. تنها راه این بود که از خدمات اجتماعی دولتی کمک بگیرم. پدرم مصرانه این پیشنهاد را رد می کرد و آنرا علیه منش و وقار خانوداگی مان تلقی میکرد. اما (عاقبت) مجبور به قبول آن شد، (در این ارتباط  روزی برایمان تعریف کرد)

" در اداره ی خدمات اجتماعی وقتی خانم بسیار سرشناسی را در صف دیدم، از خجالت آب شد!

به او گفتم: "مطمئن باشید که آن خانم هم به مشکلی همچون مشکل شما دچار شده بوده اند."

هر چند سالها بعد از او خواسته شد که به ایران برگردد و به تدریس ادامه بدهد، اما او اکنون با ایران به دلیل حکومتگران سرکوبگرش غریبه شده بود، از همین رو هرگز نمیتوانست دوباره به کشورش برگردد. ... و هرگز بازنگشت! او نیز با پرچم سه رنگ ایران، بدون نشان و علامتی بر آن، در کنار همسرش به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپاری او گفته شد:

" او در یک خانواده ی معمولی به دنیا آمد، اما به یک انسان با شکوه بدل شد."

 

یادش گرامی باد!

 

 

 

 

 

| (نظر دهيد)

در مورد اين مطلب نظر دهيد

آرشيو