نيلوفر بيضايی
بخش اول : نگاهی به اساطيرو علل ايستايی فرهنگ ما
انسان تركيبى ست از نيروهای متناقض چون روح و جسم، احساس و خرد ، آزادی و اجبار ، نيروی زنانه و نيروی مردانه و ... در اسطوره آفرينش آمده است كه خدا زن را از بغل مرد آفريد . اين خود گواهی ست بر اين مهم كه انسان موجودی يگانه بوده است . ( اسطوره ی آفرينش) او در اين يگانگی خود موجودی كامل و بی نياز است و دارای جنسيت خاصی نيست ، بلكه مجموعه ايست از دو جنس . اين احساس يگانگی اوليه در روانشناسی معاصر به دوران كودكی نسبت داده می شود و فرويد آن را" نارسيسم" و يا "خودشيفتگی اوليه" نام نهاده است . بعبارت ديگر انسان در اين يگانگی اوليه ی خود با طبيعت در پيوند است . انسان اما با خوردن سيب دانايی به خرد دست يافت و از مرحله ی جمعی ناخود آگاه به مرحله ی فردی خود آگاه رسيد. رسيدن به خرد اما بدون عشق ممكن نيست . بدين گونه "آدم" و "حوا" بادستيابی به خرد و عشق زمينی متوجه تقاوتهای يكديگر می شوند. .. و اينجاست كه انسان متوجه تناقض و تضاد درونی خود می شود . تناقض ميان بخش زنانه و بخش مردانه ی خود .بدين سبب سرچشمه ی پيدايش مذاهب را جنگ اين دو نيرو در تضادهايشان دانسته اند . هيچيك از مذاهب و مسالك اما به تركيب اين دو نيرو تن نداد ، بلكه آنها را بصورت دو دشمن به دو بخش نيك و بد، روح و جسم، اسطوره و تاريخ و سرانجام ضعف و قدرت تقسيم كرد . اين دوآليسم فكری يكی از منشاءهای جدايی اين دو نيرو و اين دو جنس شد. زن بدليل قدرت باروری خويش، مظهر طبيعت، جسم ولذت شد و مرد مظهر روح وكمال طلبی . بهمين دليل در مذاهب" زن " موجودی غريبه و سرچشمه ی لذات وهوسهای زودگذر و يا "فتنه گر" (اسلام) است كه بايد مهار شود . در اساطير زرتشتی "زن" فرزند "جهی" دختر اهريمن است و "جهی" در متون پهلوی بمعنای روسپی ست . او نه تنها اهريمن را بر ضد اهورامزدا بر می انگيزاند، بلكه اغواگر نيز هست . در يك كلام " زن "در تقكر انسان اخلاقی ايرانی موجودی خطرناك است . اين هراس جنسی يكی از مهم ترين علل سترونی قرهنگ ما بوده است . حتی در پرسپوليس نيز كه قرار است پرستشگاه زندگی باشد، هيچ تصويری از زن نمی بينيم . بلكه تنها تصاوير جنگجويانی را مشاهده می كنيم كه بر هر چيز مهر اخلاقی می زنند و عليرغم نيروی بازو و روحيه ی جنگ طلب كه با نيروی زنانه در تضاد است ، در طول تاريخ تبديل به قومی سربزير و مطيع و سرشار از حس گناه می شود.
بعبارت ديگر" زن" برای مرد ايرانی با كشش جنسی برابر است . پس به سركوب او می پردازد تا اميال جنسی خود را نفی كند . پس زن در فرهنگ ما دارای دو چهره می شود : يكی "مادر" كه گويند " بهشت زير پای اوست" ( اسلام عزيز نيز كه به مقوله ی غريزه ی جنسی بسيار علاقمند است ، رابطه ی جنسی را تنها در صورت بوجود آمدن فرزند و "مادر" شدن زن مشروع می داند..."پس آنان چون كشتزارند و شما كشتگران..." . قرآن.) و ديگر "فتنه گر " ، كه بايد سركوب شود .
تفكر "پدرسالارانه" و تا ريشه اخلاقی اما در جامعه ی ما تنها به اين يا آن انديشه و مسلك محدود نشده بلكه در ادبيات ،تئاتر ، سينما ، سياست و خلا صه در تمامی عرصه های ديگر نيز يوضوح خود را نمايان می سازد . اگر روشنفكری را با معنی واژه ای آن نيز " روشن انديشيدن" ، " صاحب انديشه بودن" معنا كنيم ، با تعمقی در می يابيم كه در بازتوليد فرهنگی و هنری اش درگير همين دو چهره غالب از نيمه ی ديگر ش، بخش زنانه ی وجودش ، به همان تعاريف اخلاقی - مذهبى دچار است . مثلا در اكثر آثار ادبی معاصر ، نويسنده در تيپ سازی شخصيت های " زن خوب " و " زن بد " معيارهای " اخلاقی / جنسی " واپس گرا را بكار می برد و در بين آثارزنان نويسنده متنی بيشتر مورد توجه قرار می گيرد كه از شيوه ی نوشتار مردانه تقليد كند و زن را از دريچه ی چشم مرد ببيند . حتی اگر در جايی نيز بنا بر مصلحت قابل باور ساختن ادعايش در پيشرو بودن و باور بر مدرنيته به دفاع از حقوق زن بپردازد ، در بطن خود و در توليدات ادبی فرهنگی اش آنچنان با اين موجود بيگانه است ، كه لاجرم به سطح اكتفا می كند . به كجا می توانی پناه برد جز به تلاش برای شناخت و شناساندن "خود" سركوب شده ات تا شايد گوشی شنوا بيابی .
تمامی اين توضيحات بهانه ای بود برای زدن نقبی به موضوع اصلی اين بحث : ضرورت به زير علامت سوال بردن تعاريف غالب و پيش شرطهای تاريخی از يكسو (كه متاسفانه در نگاه آن به" زن " تفاوتی ميان "روشنفكری" و " عامه " وجود ندارد ) ، موضوع قرار دادن " زن " و يا لااقل رسيدن به نگاهی و تعريفی " ديگر " از زن در تئاتر از سوی ديگر كه نتيجه اش به كل بشريت سود خواهد رساند و به رسيدن به تعريفی "ديگر" از كل بافت جوامع بشری كمك خواهد كرد .
در قسمتهای بعدی اين بحث ، نگارنده ی اين سطور تلاش خواهد كرد تا با پرداختن به تعاريف انسان امروزی تئاتر"كه مسلما برای رسيدن به تعاريفی "ديگر" به تجربه ی فرمهای "ديگر" درتئاتر نيازمند است ، به ضرورت وجودی مقوله ای بنام "تئاتر فمينيستی " بپردازد. در اين بحث واژگانی چون " استتيك " ، " زبان " و " تصوير " نقش مهمی خواهند داشت .
14 نوامبر 1997
در مورد اين مطلب نظر دهيد