یادنامه عبدالحسین نوشین
به كوشش نصرت كریمی
فرزانه برزین- تهران
"یادنامه عبدالحسین نوشین" پدر تئاتر ایران، به كوشش نصرت كریمی هنرپیشه قدیمی تئاتر و سینما و از شاگردان نوشین در ایران منتشر شده است. تاریخ انتشار این کتاب سال 1386 ذکر شده و دو انتشاراتی "نامك" و "جاودان خرد" آن را منتشر ساخته اند.
بخشهایی از خاطرات كسانی كه در آن سال های دور شاگرد یا همكار زنده یاد عبدالحسین نوشین بوده اند، دراین کتاب نقل شده و در پایان كتاب نیز عكس های جالبی از نوشین و همكاران او در صحنه های تئاتر چاپ شده است.
از جمله
:محمد تقی مینا می گوید
عبدالحسین نوشین در سال 1285 متولد شد و پدر و مادر خود را همزمان در سال معروف به "سال وبایی" در یك سالگی از دست داد و طفولیت خود را در دامان خاله خود گذراند. دوران كودكی اش را خانه دایی گذراند و سپس به همراهی دایی خود به مشهد رفت و با این كه نوجوانی بیش نبود به جنبش كلنل محمد تقی خان پسیان پیوست. در سال 1307 دیپلم متوسطه را گرفت و در همان سال در كنكور اعزام محصلان به خارج شركت كرد و برای تحصیل "تاریخ و جغرافیا" به فرانسه رفت ولی به جای تحصیل تاریخ و جغرافی در سال 1308 در رشته"هنرهای دراماتیك" كنسرواتوار تولوز نام نویسی كرد و سرپرستی دانشجویان ایرانی نیز هزینه تحصیل او را قطع كرد و نوشین بناگزیر در سال 1309 به تهران بازگشت و نمایشنامه "زن وظیفه شناس" را به روی صحنه بُر. او برای اجرای این نمایشنامه از بانو "لرتا" دعوت به همكاری كرد. بازی در این نمایشنامه مقدمه آشنایی این دو هنرمند گردید كه بعدها به عشق و ازدواج منجر شد. درآمد این نمایش هفت هزار ریال بود كه نوشین با آن توانست خرج تحصیل خود را تا سال 1311 كه كنسرواتوار در فرانسه تمام كرد تامین كند. در سال 1311 پس از خاتمه تحصیل به ایران باز گشت و در 1312 با لرتا ازدواج كرد. نوشین بعد از مراجعت به ایران با ادبا و هنرمندنی چون صادق هدایت، مجتبی مینوی، نیما یوشیج، فضل الله صبحی، بزرگ علوی، دكتر خانلری و ...همدم و همراه گردید. در مجله موسیقی كه تحت نظر آقای مین باشیان موسیقی دان و آهنگ ساز بزرگ ایران اداره می شد نیز كار كرد و نوشته ها و ترجمه های خود را در آن مجله انتشار داد. همزمان با این فعالیت ها، نوشین به نوشتن و ترجمه و اقتباس نمایش نامه های متعددی پرداخت تا با همكاری همسرش به ایجاد تحولی بنیادین در تئاتر ایران و پایه گذاری تئاتر علمی دست زند. ابتدا نمایشنامه "توپاز" اثر مارسل پاینول نویسنده فرانسوی را با نام "مردم" اقتباس كرد و با شركت زنده یادان حسین خیرخواه، نصرت الله محتشم و عده ای از بازیگران آن زمان به روی صحنه برد. این نمایشنامه در تئاتر نكویی (محل سینما همای فعلی) اجرا گردید. سپس با همكاری محمد علی فروغی و مجتبی مینوی سه تابلوی " بیژن و منیژه"، "زال و رودابه" و " رستم و تهمینه" را تنظیم كرد و در جشن هزاره فردوسی با همكاری هنرمندان آن روز و همسرش اجرا نمود. موسیقی این تابلوها را شادروان مین باشیان ساخته بود. اجرای این سه تابلو با تحسین و تشویق كم نظیر عموم تماشاگران و بخصوص شرق شناسان و ادبا روبرو شد و از او، همسرش و مرحوم حسین خیرخواه برای شركت در فستیوال تئاتر مسكو دعوت به عمل آمد. در فستیوال مسكو با سبك و تكنیك كارگردانان بزرگی نظیر استانیسلاوسكی و دیگران آشنا می شود و از تئاتر و هنرمندان شوروی بهره ها می گیرد. سپس به همراه همسرش و حسین خیرخواه به فرانسه می رود. آقای مهندس افضلی پور (كه پسر خاله نوشین است) حكایت می كرد كه در پاریس یك فرهنگ فارسی به فرانسه تالیف كرد و با حق التالیف آن كه حدود سه هزار فرانك بود، هزینه اقامت خود و همسرش را در فرانسه تامین كرد.
نوشین كه از نوجوانی طرفدار عدالت اجتماعی بود در دوران زندگی پر ماجرا و افتخار آمیز خود با فعالیت های سیاسی اجتماعی هنری و تالیف، ترجمه و اجرای آثار و نمایشنامه های مترقی ارزنده و پر محتوا كوشش خستگی ناپذیری برای تحقق آرمان های خود مبذول داشت. در سال 1318 میرزا سید علی خان نصر با همكاری جمعی از هنرمندان تئاتر " هنرستان هنر پیشگی" را تاسیس كردند ولی نوشین پس از دو سال چون نحوه كار هنرستان را در راستای هدف خود كه ایجاد تحول در تئاتر ایران بود نیافت از آن كناره گرفت.
در سال 1321 نوشین اقدام به تاسیس كلاسی كرد كه در آن همكاران هنرمند سابق او و هنرجویان جدید افرادی نظیر ابراهیم گلستان، حسین خیرخواه، حسن خاشع، محمد علی جعفری، صادق شباویز، نصرت الله كریمی، توران مهرزاد، مصطفی و مهین اسكویی، محمد تقی مینا، منوچهر كیمرام، رضا رخشایی، مهدی امینی و رضا مینا شركت داشتند. در این كلاس كه در محل دفتر روزنانه شهباز تشكیل می شد، نوشین همكاران قدیمی و هنرجویان جدید را با اصول و مفاهیم علمی تئاتر علمی آشنا كرد و سپس با این گروه در مهر ماه 1326 تئاتر فردوسی را افتتاح كرد. نوشین تلاش سازنده و خستگی ناپذیری برای ارتقای هنر تئاتر و كسب احترام بیشتر برای كارگردانان و بازیگران آن داشت. او معتقد بود كه بازیگر تئاتر علاوه بر آشنایی با هنر تئاتر باید با ادبیات كشور خود آشنا باشد و زبان فارسی و آثار منظوم و منثور آن را خوب بداند.
در سال 1327 نمایشنامه "پرنده آبی" بر روی صحنه رفت و اعجاب همگان را بر انگیخت و سفرای كشورهای اروپایی كه از آن دیدن كردند معتقد بودند كه با توجه به امكانات محدودی كه در اختیار كارگردان بوده است اجرایی موفق و هم طراز اجرای تئاترهای بزرگ اروپا ارائه گردیده است. تئاتر فردوسی در خلال دومین اجرای نمایش "چراغ گاز" در 15 بهمن 1327 توسط دولت وقت اشغال شد و نوشین نیز به جرم آزادی خواهی و جانبداری از عدالت اجتماعی و ارائه نمایشنامه هایی در این راستا بازداشت گردید.(این واقعه مربوط به ماجرای ترور ناتمام شاه توسط ناصرفخرآئی و اعلام انحلال حزب توده ایران توسط دولت و یورش به حزب و دستگیری شماری از رهبران آن است ک نویسنده و تدوین کننده این خاطرات ملاحظات سانسوری جمهوری اسلامی را در نظر گرفته و از ذکر آن خود داری کرده است!)
همسر و همكاران نوشین پس از تعطیل تئاتر فردوسی از پای ننشستند و برای ادامه راه نوشین با كوشش و تلاش فراوان و علی رغم مخالفت حكومت وقت كه با تظاهرات بی سابقه مردم تهران در هم شكسته شد، تئاتر سعدی را در سال 1329 افتتاح كردند. كارگردانی و اداره این تئاتر به عهده خانم لرتا و حسین خیرخواه بود و نوشین از زندان قصر آنان را راهنمایی و تئاتر را رهبری می كرد. ابتدا نمایشنامه های "بادبزن خانم ویندر میر" اثر اسكاروایلد و " شنل قرمز" كه توسط نوشین ترجمه و برای اجرا آماده شده بود، به كارگردانی خانم لرتا روی صحنه رفت و مورد استقبال فراوان طبقات مختلف مردم قرار گرفت. بطوری كه از حدود ششصد هزار نفر جمعیت تهران در آن زمان بیش از هفتاد هزار نفر از این دو نمایش دیدن كردند و در میان آنها افرادی نظیر حسین علاء، حسن تقی زاده و ابراهیم خواجه نوری هم بودند كه با فرستادن گل و كف زدن های خود نفرین و دشنام خود را نثار همكارشان سرلشكر مزینی (رئیس شهربانی وقت كه مانع باز شدن تئاتر سعدی شده بود) كردند.
در تئاتر سعدی خانم "ایرن" آقای عطاءالله زاهد، محمد تقی كهنمویی، عزت الله انتظامی و محمد عاصمی نیز به جمع بازیگران گروه نوشین پیوستند. با كودتای 28 مرداد، فعالیت گروه تئاتری نوشین به كلی متوقف شد و تئاتر سعدی نیز به دست مشتی اراذل و اوباش كوردل به آتش كشیده شد. برای تئاتر و مردم ایران سال های 1324 تا 1332 سال های پر اهمیتی در زمینه تئاتر است و خاطره آن هنوز در اذهان مردم باقی است و به عنوان یك پایگاه هنری كشورشان همیشه از آن با سربلندی و افتخار یاد می كنند.
نوشین پس از 20 سال مهاجرت سیاسی در 12 اردیبهشت سال 1350 پس از یك سال بیماری دشوار معده در سن 66 سالگی در مسكو درگذشت و در لحظات آخر عمر "واژه نامك" و سناریویی را كه از شاهنامه اقتباس و برای فیلم آماده نموده بود برای زنده یاد دكتر خانلری فرستاد.
آثار منتشر شده :
نوشته ها:
خروس سحر(نمایشنامه)- هنر تئاتر (درسنامه)- واژه نامك (غرهنگ لغات شاهنامه)- تصحیح متن شاهنامه- سخنی چند در باره شاهنامه- میزا محسن (داستان)- استكان شكسته (داستان)- و مقالت متعددی در مجلات موسیقی، پیام نو، سخن، مردم و سایر نشریات.
ترجمه ها:
علم اقتصاد(كتاب)- پرنده آبی(نمایشنامه اثر موریس مترلینگ)- در اعماق اجتماع (نمایشنامه اثر ماكسیم گوركی)- اتللو- هیاهوی بسیار برای هیچ (اثر ویلیام شكیپیر)- ولپن (اثر بن جونسون)- روسپی بزرگوار( اثر ژان پل سارتر)- بانو با سگ ملوس- آب های بهاری و مجموعه های دیگر از داستان های شوروی.
آثار منتشر نشده:
نوشته: زن وظیفه شناس(نمایشنامه)- مقالات هنری و تحقیقی
ترجمه: سرگذشت(رزر)- بادبزن خانم ویندر میر( اثر اسكار وایلد)- شنل قرمز- ماجرای شبانه- گناهكاران بی گناه- مارگریت(نمایشنامه).
مهین اسكوئی می گوید:
... در مسكو در مكانی اِسكان داشتیم كه در طبقه دوم ما زندگی می كردیم و در طبقه سوم نوشین و لرتا. چون نوشین و لرتا در سنین بالایی بودند، دانشكده های روزانه مسكو از آنها نام نویسی نمی كردند، ولی لرتا توانست در دانشكده تئاتر به صورت آزاد شركت كند. نوشین رشته ادبیات را انتخاب كرده بود. او در دانشكده گوركی در رشته ادبیات مشغول تحصیل شد. در زمانی كه در مسكو همسایه بودیم، من بیشتر با لرتا در تماس بودم، چون نوشین صبح به دانشكده می رفت و شب ها می آمد. لرتا هم عاشق تئاتر بود و از این كه به خاطر همسرش ناچار به مهاجرت شده بود، اظهار نارضایتی می كرد. به گمان من تنها مورد اختلاف این زن و شوهر هنرمند،همین بود .
لرتا هم چند سالی به ارمنستان رفت شاید بتواند به كار تئاتر بپردازد، اما با تئاتر های آنجا هم نتوانست همكاری كند. وقتی ما برای مراجعت به ایران چمدان ها را جمع كردیم، خیلی ناراحت بود. با این كه غرور داشت و چیزی نمی گفت ولی من فكر می كنم خیلی دوست داشت به ایران برگردد و تئاتر كار كند. شاید احیاناً اختلاف نوشین و لرتا بر سر این بود كه لرتا می خواست به ایران بر گردد و تئاتر بازی كند. آنها هیچ وقت اسرار خانوادگی و خصوصی شان را با دیگران در میان نمی گذاشتند. لرتا كه به كلی غیر سیاسی بود، از این كه سیاست او را از صحنه تئاتر محروم كرده است شدیداً ناراحت بود. او كه با شخصیت هایی مثل ناتل خانلری، محمد علی جعفری، نصرت كریمی و سركیسیان آشنایی داشت، برای فعالیت تئاتری در ایران امكان بیشتری داشت. از وقتی كه ما قصد آمدن به ایران را داشتیم، لرتا بیشتر مصمم شده بود كه به ایران باز گردد. شاید فكر می كرد در پاییز عمر در ایران لااقل امكان دارد چند سالی روی صحنه تئاتر زندگی كند. او عاشق بازی در تئاتر بود.
فهیمه راستكار می گوید:
...در اوایل دهه چهل كه خانم لرتا از مسكو به ایران مراجعه كرده بود، روزی سازمان امنیت مرا احضار كرد. در اطاق انتظار صدای خانم لرتا را می شنیدم كه توسط یكی از بازجویان سین جیم می شد. بازجو تاكید می كرد كه اگر به قصد فعالیت تئاتری به ایران آمده است، باید بنویسد كه از نوشین طلاق گرفته است. خانم لرتا در جواب می گفت: من ار نوشین طلاق نگرفته ام، فقط جدا شدم زیرا در آنجا نمی توانستم روی صحنه بروم، به این جهت به ایران مراجعت كردم. لرتا هرگاه از نوشین یاد می كرد، او را كارگردانی باسواد و خلاق، مقتدر، درستكار، پویا و دارای نجابت اخلاقی معرفی می كرد.
پرویز خطیبی می گوید:
... وقتی محمد علی جعفری همراه با گروهی از هنرپیشگان به مسكو دعوت شد، از میزبان خود خواست كه او را نزد نوشین ببرند و گفته بود تا زمانی كه او را ملاقات نكنم از مسكو خارج نخواهم شد.
سرانجام پس از مدتی با تقاضای جعفری موافقت شد و یك روز غروب استاد و شاگرد در مقابل هم قرار گرفتند. جعفری می گفت: مدتی به هم خیره شدیم و من جلو دویدم، دلم می خواست دستش را ببوسم ولی در مسلك ما این شیوه مردود است. نوشین مرا در آغوش گرفت و من از شوق گریه ام گرفت. چهره اش تكیده بود و آن برقی كه همیشه از چشمانش می جهید ره به خاموشی گذاشته بود. به نظرم رسید كه بیمار است. وقتی حالش را پرسیدم گفت: از نظر جسمی حالم خوب است ولی یقین دارم كه دو چیز عاقبت مرا خواهد كشت، غم دوری از وطن و غم دوری از صحنه.
... و اما خیرخواه و دوست دیرینش حسن خاشع شوهر توران مهرزاد ، پس از کودتای 28 مرداد در تهران مخفی شدند. خیرخواه در همان ماه های اول خودش را به شكل یك حاجی بازاری گریم كرد و با قطار به جنوب رفت. در جنوب افراد ناشناسی شبانه او را با یك قایق كوچك به آن سوی مرز بردند و از طریق اروپای غربی به آلمان شرقی رفت.
... اكبر گرجستانی (خواهر زاده حسین خیرخواه) به آلمان شرقی رفت و توانست با دایی خود ملاقات كند. گرجستانی وضع او را در تبعید این طور توصیف می كرد:
... مردی مثل خیرخواه كه همیشه چشمانش برق می زد و لبانش خندان بود، چنان مایوس و پژمرده بود كه می گفت: اكبر جان، گمان نمی كنم از این چهار دیواری جان سالم به در ببرم و آن قدر و چنان مشتاقانه و به دفعات از حال و احوال فامیل و دوستانش می پرسید كه مرا مستاصل می كرد. در آخرین روز، آخرین كلامی كه از او شنیدم این بود: اكبر جان! سعی كن به هر وضعی كه شده جنازه مرا به ایران حمل كنی، من آرزو دارم كه در خاك خودمان دفن شوم. این آرزوی خیرخواه هرگز عملی نشد. وقتی مُرد و كسانش خواستند با كسب اجازه از مقامات ایران جسدش را به ایران برگردانند، آن مقامات زیر بار نرفتند و گفتند: ما نمی توانیم اجازه دهیم كه برای یك كمونیست گنبد و بارگاه بسازید تا توده ایها در كنارش سینه بزنند.
احسان طبری به نقل از كتاب"دیدار خویشتن":
... نوشین با ارانی و بزرگ علوی در دوران فعالیت سیاسی گروه 53 نفر در تماس بود ولی آنها در بازجویی هایشان از او نامی نبرده بودند. لذا بازداشت نشد.
نوشین در هنگام تحصیل تاریخ و جغرافیا، گویا با گروه اول دانشجویان اعزامی به فرانسه رفته بود، ولی بعدها موفق شد به بخش " تئاتر و دكلماسیون" منتقل شود. او به شیوه فرانسوی ها نواختن آكاردئون را آموخته بود و به تئاتر و به تمام معنای كلمه عشق می ورزید. وقتی به تهران آمد، به تعلیم تئاتر پرداخت با لرتا كه بانویی ارمنی ایتالیایی نژاد بود ازدواج كرد و با او یك زوج تئاتری نامدار آفرید. با حسین خیرخواه و حسن خاشع، صادق بهرامی، نصرت الله محتشم و جمع دیگر هنرپیشگان آن دوران كه شاگردان خود او بودند، مانند كهنمویی، اسكویی و شباویز كار می كرد. نمایشنامه هایی از فرانسه بر می گرداند مانند "توپاز" اثر مارسل پانیون و "مستنطق" اثر پریستلی یا می كوشید از نمایشنامه های ایرانی استفاده كند مانند "نوكر خان لنكران" اثر میرزا فتحعلی آخوندزاده. از شكسپیر آثاری چند ترجمه كرد. به شاهنامه فردوسی عشق می ورزید و از روی متن آن به مناسبت هزاره فردوسی نمایش هایی ترتیب داد كه در نزد سرگل روشنفكران آن ایام( در حدود سال 1310) جلوه كرد و نوشین در محیط خواص نام آور شد و نامش به گوش كودكان ان روز رسید.
تئاتر فرهنگ را نوشین در دوران آزادی خود شخصاً اداره می كرد ولی تئاتر سعدی به هنگامی كه دایر شد كه نوشین در زندان بود و به هدایت این تئاتر از دور اكتفا می ورزید. تروپ هنری او سرشار از احترام و اطاعت نسبت به او بود. بجز خیرخواه كه به علت ارشدیت هنرپیشگی گاه با او از در رقابت های بی معنی در می آمد و برای مسائل مادی با او جار و جنجال راه می انداخت، كس دیگری چنین جراتی به خود نمی داد.
در زندان بنا به نقشه ای كه خسرو روزبه و عباسی طرح كرده بودند، قرار شد رهبران فرار داده شوند. نوشین كه به پایان حبس خود مدتی كوتاه داشت، ترجیح می داد از زندان فرار نكند، بلكه به شكل قانونی مرخص شود و بتدریج از سیاست كناره گیرد و خود را وقف تئاتر سازد. ولی رفقای دیگر این را نوعی ضعف و سنگر گریزی نوشین دانستند و با ان جداً مخالفت كردند. این استدلال رفقای رهبری در زندان بی پایه نبود. نوشین از زمان دایر شدن تئاتر فرهنگ در فعالیت سیاسی بی رمق شده بود. با خلیل ملكی روابط دوستانه داشت ولی علی رغم اصرار و ابرام ملكی، در انشعاب به همراه او نرفت. به هر حال، رفقای ما می اندیشیدند كه اگر نوشین را به حال خود رها كنند، او در سر دوراهی شهرت و انقلاب ممكن است به راه اول برود. این بدگمانی در مورد نوشین عملا خود را بی پایه نشان داد ولی از روی سوء نیت به او نبود.
نوشین تا آخر عمر در این تزلزل باقی مانده بود، هرگز راه سنگرریزی و پیمان شكنی را نگزید. به سخن و پند دوستانش گوش فرا داد و با 9 تن دیگر به یاری سازمان حزبی از زندان گریخت. بعدها به مهاجرت آمد و در همان مهاجرت به دیار دیگر رفت. در مهاجرت، نوشین ابتدا در شهر دوشنبه بود و كم و بیش با كارگردانی سر و كار داشت. سپس به مسكو آمد و آموزشگاه عالی ادبیات را تمام كرد و بعدها با نوشتن "واژه نامك" كه آن را به عنوان پایان نامه دكترا عرضه كرد، دكتر ادبیات شد. او كار پرتلاشی را بر روی انتشار متن انتقادی شاهنامه فردوسی و پژوهش در باره واژه ها و چهره های این اثر جاویدان پارسی انجام داد. دائماً به تئاترهای عالی مسكو می رفت. بعدها از همسر تمام عمری خود لرتا گسیخت و با بانویی كه همكارش بود پیوند یافت كه از نظر ما ایرانیان پیوند موفقی نبود. بانوی دوم خانم ایزولدا از یهودیان ضد رژیم شوروی بود كه در نوشین اثراتی باقی گذاشت ولی نوشین تا اخر عمر از حزب و عضویت كمیته مركزی استعفا نداد و بر سر پیمان ماند. نوشین تا هفتاد سالگی مردی قوی و تندرست بود. ناگاه صاعقه بی رحم سرطان غریدن گرفت و آن درخت تناور را فرو سوزاند. او به وسوسه های مینوی و خانلری كه به مسكو آمده و او را به بازگشت به ایران شاهنشاهی تشویق می كردند تن نداد و با آن كه دشواری های تكامل سوسیالیسم را در دوران جنگ سرد نمی فهمید، به سخن من و امثال من كه او را به وفاداری سیاسی و پایداری در سنگر عقیده فرا می خواندیم ، گوش دل سپرد و من به نوبه خود از این جهت از او سپاسگزارم.
... آخرین سال توقف در مسكو، از خیابان گوركی به خیابان دكتر ریشارد زورگه به آپارتمان كوچكی كه در بخش نوساز شهر بود منتقل شدیم و بعد آن را با همه اثاثی كه همسرم آذر با زحمت زیاد از كنار و گوشه خریده بود تماماً در اختیار نوشین و لرتا دوستان نزدیك خود گذاشتیم كه در آن بیست سال نوشین با لرتا و سپس ایزولدا زندگی كرد.
منبع: راه توده 186 21.07.2008
یادش گرامی باد