یادداشتی بر نمایش "مرگ ناتان در اورشلیم"
رنج زیستن با چمدان در چمدان
جواد طالعی ( دفتر اروپائی شهروند)
Sat / 08 10 2005 / 10:34
|
-
شنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۴
زندگی با چمدانها و در چمدانهائی میگذرد که یا هرگز باز نشدهاند، یا دائما در حال باز و بسته شدن هستند. چمدانهائی که یا خاطرات را حمل میکنند، یا خاک و خاکستر پیشینیان را که بهانه جنگ است، و یا هیچ را، تا بتوانند در صورت لزوم به پناهگاه صاحبان بی پناه خود تبدیل شوند.
دو قوم، بر سر خاکی که هردو مقدس اش میدانند، میجنگند و یکدیگر را میکشند تا بازی ادامه داشته باشد. اسرائیلیها و فلسطینیها. و داستان سوء تفاهمهای خونین آنان، این بار از سوی نویسنده و کارگردانی ایرانی، به زبان آلمانی و در آلمان بر صحنه تئاتر ظاهر میشود.
در تئاتر "تیف روت" (1) شهر کلن، شاهد نخستین اجرای نمایش "مرگ ناتان در اورشلیم" (2) هستیم. نمایش را علی کوشک جلالی نوشته و کارگردانی آن را نیز خود بر عهده دارد. "ماریون مینتی" ، "زابینه برانداور" ، "کارلوس گارسیا پیدرا" و " والدمار هوگ" (3) چهار نقش نمایش را ایفا میکنند.
فاطمه و احمد، پس از اشغال فلسطین، از حیفا گریختهاند، اما نتوانستهاند کودک خردسال خود را نجات بدهند و از سرنوشت او بی خبرند. خانه آنها، در اختیار خایا زن یهودی قرار گرفته که از اردوگاههای مرگ نازی جان به در برده و همراه با همسرش داوید به سرزمین موعود مهاجرت کرده است. این زن، هنگام ورود به خانه، کودک را یافته، به فرزندی پذیرفته و به او گفته است که پدرش داوید یهودی، در جنگ جان خود را از دست داده است.
نمایش، با نقل خاطرات دردناک دو زن و شوهر آغاز میشود: کابوسهائی تکان دهنده از اردوگاههای مرگ نازی تا کشتار و بگیر وببند فلسطینیها به وسیله ارتش انگلستان. و بعد، به جان هم افتادن دو قومی که هر دو به نوعی قربانی بند و بست قدرتهای بزرگاند. یهودیان و مسلمانان فلسطینی که تا چندی پیش، در کنار یکدیگر مسالمت آمیز میزیستهاند.
بازیهای هر چهار بازیگر، جاندار و قدرتمند است. نمایش، سراسر دیالوگ و مونولوگ است، چنانکه اگر از طراحی، اجرا و متن خوب برخوردار نمیبود میتوانست ملال آور باشد. اما زیبائی فوق العاده متنی که گاه به شعر و گاه به طنزی تلخ و گزنده نزدیک میشود، در کنار حرکات قدرتمند چهره و اندام بازیگران آلمانی و طراحی بسیار ساده اما هوشمندانه صحنه، سبب میشود که در سالن کوچک تئاتر تیف روت کلن، در تمام مدت نمایش، نفسها در سینه حبس شود و تماشاگران، دردی را که در جان و استخوان قهرمانان خانه کرده است، با خون و پوست لمس کنند. بازی، یا در چمدان میگذرد که در این حالت پناهگاه است، یا روی چمدانهائی که حالا نقش مبل و صندلی را به عهده میگیرند و یا در کنار چمدانهائی که هرکدام خاطره لحظات و روزهائی را در خود جای دادهاند. یکی از این چمدانها نیز، باید حامل خاک و خاکستر پیشینیان باشد. خاک و خاکستری که احمد فلسطینی، ابتدا برای شرکت در عملیات انتحاری با آن تیمم میکند و بعد هم آن را از بدبختی بر سر خود میپاشد و بر روی خود میمالد.
صحنه تمیم مرگ احمد، یکی از درخشان ترین فرازهای نمایش است. کارلوس گارسیا پیدرا، در این صحنه، با بازی درخشان خود در نقش احمد، انسان را به اعماق روان پریشان و زخمین مردمانی هدایت میکند که از تولد تا مرگ، جز رنج و ناکامی سهمی از زندگی نبردهاند و تحقیر و ستم تا مغز استخوانشان را سوزانده است. نویسنده و کارگردان ایرانی نمایش، با واژگانی که در دهان بازیگر مینهد، نشان میدهد که برای نزدیک شدن به روح و روان مردمانی که پیرامون رنج آنها مینویسد، تلاش بسیار کرده است. و کارلوس گارسیا پیدرا، اگر در فرازهای پیشین بازی خود بعضا نشان میداد که نقش یک فلسطینی را به خوبی بازی میکند، اینجا دیگر یک فلسطینی تمام عیار میشود و تیمم مرگ را، با خاک و خاکستر چنان به خوبی به نمایش میگذارد که من خیال میکنم واقعا عرب، فلسطینی و مسلمان است.
به علی کوشک جلالی، کارگردان پرسابقه ایرانی تئاتر آلمان باید صمیمانه تبریک گفت. از او پیش از این دو نمایش "رئیسه" و "موسیو ابراهیم و گلهای قرآن" را به زبان آلمانی دیده ام. در آنجا، او متنها نویسندگانی اروپائی را کارگردانی کرده بود. ئر نتیجه تنها میشد دریافت که هنر تئاتر آلمانی و اروپائی را به خوبی درک کرده است. اما نمایشنامه "مرگ ناتان" را خود نوشته است. این جا است که او تسلط درخشان خود را در بر کوچه پس کوچهها و پستوهای ظریف زبان آلمانی به خوبی به رخ میکشد. دیالوگها و مونولوگها، چنان استخواندار و زیبا نوشته شدهاند که بعید مییابی آن را یک خارجی نوشته باشد. کارگردانی خارجی، که تازه سالها از وقت خود را نیز در همین شهر کلن صرف تئاتر ایرانی کرده است . اما کار صحنه آرائی "هولگر هندواکر" (4) نیز، به توفیق نمایش یاری بسیار رسانده است. چمدان، به عنوان سمبول مهاجرت و بی خانمانی، در "مرگ ناتان" با هوشمندی کامل مورد استفاده قرار گرفته است. در طول نمایش، دهها چمدان قدیمی را میبینیم که یا عناصر ثابت صحنه را تشکیل دادهاند و یا به عنوان عناصر موقت بر صحنه جا به جا و دور و نزدیک میشوند. در طراحی بازی، قهرمانان اغلب در درون چمدانها میخزند، میخوابند و مینشینند و نشان میدهند که حیات قربانیان جنگ، در هر دو سو، عمدتا در چمدان میگذرد که سمبول بی خانمانی آنها است.
داستان نمایش، خود به خود از عناصر دراماتیک قدرتمندی برخوردار است. احمد، که همراه با همسرش فاطمه در جریان جنگ فرزند خود را در حیفا رها کرده و از این بندر گریخته است، سرانجام، در حالی که به وسوسه خالد برای شرکت در عملیات انتحاری کمربند انفجاری به کمر بسته است، به خواست همسرش تن میدهد و برای جست و جوی فرزند گم شده به حیفا میرود. خالد را، به عنوان ترغیب کننده جوانان عرب به شرکت در عملیات انتحاری، در هیچ کجا بر صحنه نمیبینیم، اما اراده او بر سرنوشت بازی حاکم است. احمد و فاطمه، در حیفا، یکبار دیگر به خانه ای قدم میگذارند که سالها پیش آن را همراه با فرزند خردسال خود رها کرده و گریختهاند. زن و شوهر، در آنجا با خایا زنی روبرو میشوند که خانه را در اختیار گرفته و کودک آنان را نیز به فرزندی پذیرفته و بزرگ کرده است. فرزند احمد و فاطمه، که حالا ناتان نام دارد، وارد ارتش اسرائیل شده تا از سرزمین مقدس در برابر افرادی نظیر پدرناشناخته خود دفاع کند. او، بر اساس روایت مادر ناتنی، پذیرفته است که پدرش داوید یک سرباز فداکار اسرائیلی بوده و در جنگ کشته شده است.
به این ترتیب، پدر و پسر، به عنوان دشمن در برابر یکدیگر قرار میگیرند و میان آنها گفت و گوئی انجام میشود که یکی از بهترین امکانات را به کارگردان ایرانی میدهد تا قدرت خود را نه تنها در پهنه زبان آلمانی، بلکه در عرصه شناخت درد فلسطین به خوبی نشان بدهد.
در پایان نمایش، سرانجام پسر پدر را در آغوش میفشرد و احمد که دیگر قصد منفجر کردن خود را ندارد، با او مشغول به بازی و شوخی میشود، اما باز هم انفجاری صورت میگیرد و خانه بر سر هر چهار قهرمان ویران میشود. تماشاگر اما بلاتکلیف است و نمیداند که آیا این انفجار با کمربند انفجاری احمد ارتباط داشته است، یا از بیرون، به وسیله مثلا خالد هدایت شده که پیش از آن کمربند انفجاری را مخفیانه در اختیار احمد گذاشته بود.
با "مرگ ناتان در اورشلیم" علی کوشک جلالی قدم دیگری در مسیر تثبیت نام خود به عنوان کارگردانی موفق در تئاتر آلمان بر میدارد. محل اصلی اجرای کارهای علی کوشک جلالی تئاتر تیف روت کلن است که در واقع فضای تنگ و کوچک زیر زمین یک هتل را در اختیار دارد. مثل یک کارگاه تئاتر کوچک. اما کارهائی که در همین سالن کوچک بر صحنه میآیند، از چنان بافت و انسجامی برخوردارند که بی گمان در تاریخ تئاتر معاصر آلمان جائی ویژه خواهند یافت.
نمایش مرگ ناتان در اورشلیم در روزهای 25 و 26 اکتبر و 23 تا 26 نوامبر بار دیگر در سالن تئاتر تیف روت کلن بر صحنه میآید. تماشای این نمایش خوب را به علاقمندان ایرانی هنر تئاتر توصیه میکنم. برای سفارش بلیت میتوانید با تلفن 02214600911 یا 02214849379 تماس بگیرید.
.............
در مورد اين مطلب نظر دهيد